چنان با نیک و بد سرکن که بعد از مردنت عرفی، مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

پنج شنبه 9 فروردین 1403





چنان با نیک و بد سرکن که بعد از مردنت عرفی، مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند



 

 

 

 

 

 

 


تارنمای فرهنگی مهرگان گروه میراث فرهنگی میلاد وندایی*

 

 

اگر چه دردسر می دهم، ولی چه می توان کرد، نشخوار آدمیزاد حرف اوست. آدمی اگر حرف نزند، دلش می پوسد؛ ما یک رفیق به اسم دمدمی داریم، دمدمی مدتی است موی دماغمان شده است که فلانی که تو سر سبزی داری و گهگاهی چیزکی در این روزنومه ها می نوشتی، پس چرا الان دیگر سکوتی. گفتم از چه روی؟ گفت، مگر نشنیدی در اخبار که پیکر تعدادی از شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس، پس از 30 سال به خاک پاک وطن بازگشته است! چشمانم برقی زد و گفتم، به به قدمشان بر دو دیده منت خاک. گفت، بشنو الباقی داستان را...

 دمدمی لب گشود و گفت : پیکر پاسبانان خاک وطن را که جان دادند در راه ایمان و تاریخ سرزمینشان، کرده اند ابزاری برای تبلیغ خود، راپورت داده اند که در گرگان، تپه ای باستانی را که متعلق به فرهنگ و تمدن ایرانشهر است را برگزیده اند برای تدفین پیکر این بزرگان و دفنشان کردند. تپه ای که متعلق به تمامی مردم ایران است. آن وقت تو نشسته ای و زبان به دهان گرفته ای؟!

به او گفتم، بگو ببینم، چه بنویسم؟ دمدمی سرش را پایین انداخت و بعد از کمی فکر کردن سرش را بلند کرد و گفت، چه می دانم. از همین حرفا که دیگران می نویسند، تو هم معایب دولت مردان و بزرگان سیاست را بگو که کاری از دستتان نمی آید و دوست و دشمن را بشناسان به ملت. گفتم والله، بالله این جا، این جا ایران است، در این جا این کارها آخر عاقبت ندارد. سپس دمدمی گفت، پس حکماً تو هم بله ... وقتی این حرفای او را می شنیدم، می ماندم معطل برای آن که می فهمیدم همین یک کلمۀ «تو هم بله...!» چقدر آب بر می دارد. خلاصه دمدمی ما را واداشت به دوباره نوشتن، حال ما را هم آره یا دمدمی را پس از این یادداشت؟ الله اعلم!

به راستی چه چیز مهمتر از خاک و ایمان و تاریخ سرزمین است تا جان دهی در راه آن. اینان پاسبانان تاریخ و فرهنگ ایرانشهر بودند و قدم در راه جنگجویان ماراتن و چالداران نهادند و شهید شدند تا وجبی از خاک و نام سرزمین به یغما نرود. و به راستی که با خون خود صفحاتی دلاورانه در برگ برگ تاریخ ایران نوشتند. اما متاسفانه این روزها بهره بردن از نام سلحشوران جنگ ایران و عراق، تبدیل شده است به حجره ای جهت تبلیغات و بازی های سیاسی. به ویژه اکنون که با نزدیک شدن به انتخابات شوراهای شهر، هر روز بازار داغ تر نیز می شود.

در تراژدی جدیدی از این دست، طی روزهای گذشته اخباری منتشر شد از مکان گزینی برای تدفین پیکر تعدادی از شهدا در نزدیکی شهر گرگان و گویا این اتفاق نیز رخ داد؛ دست مریزاد بر مدیران شهری گرگان که به دنبال برگزاری مراسمی شایسته در حق این عزیزان هستند. اما با شنیدن این مکان گزینی، آن هم بر روی یک تپه باستانی «تپه سرخنکلاته» که در فهرست آثار ثبت شده ملی واقع شده است، این پرسش پیش می آید که این مراسم برای تجلیل از پیکر پاک شهدا است یا اهدافی غیر حرفه ای از این مراسم آن هم با خط مشی خاص دنبال می شود! آن هم بر روی تپه ای با قدمت 7000 سال، که زبان گویای فرهنگ و تمدن این سرزمین است.

نخست از دیدگاه قانونی هرگونه دخل و تصرف در آثار باستانی ثبت شده در فهرست آثار ملی، غیر قانونی است و قابلیت پیگیری حقوقی و قضایی دارد و سازمان میراث فرهنگی نیز با این پروژه به طور صریح و به دلیل نقض قانون مخالفت کرده است. اما آیا به واقع قانون در سرزمین ما قدرت اجرایی و قوۀ قهریه دارد؟ آیا دولت تاب مقاومت با دلواپسانی را دارد که آرمان های ایران و انقلاب را به هرگونه که خود می خواهند، تفسیر می کنند؟

البته این نخستین تجربه نیست؛ در سالی که گذشت در میدان امیرچخماق یزد نیز چنین رویدادی رخ داد و دمدمی راپورت دیگری از ساخت آرامگاه شهدای گمنام عزیز در نزدیکی محوطه جهانی پاسارگاد به ما می دهد که گویا آن نیز میسر گشت برای باشندگانش. به راستی اگر جانی دمیده شود در پیکر این گمنامان خوش نام، آیا راضی به انجام چنین اعمالی هستند که به نام آنان، شهره کنند خود را دلواپسان در شهر؟

آیا زمان آن نرسیده است که سازمان خاک گرفتۀ میراث فرهنگی، رختش را در آرد و تکانی در باد به آن دهد تا شاید گرد و خاک نشسته بر تن نحیف آن اندکی برخیزد. آیا زمان آن نرسیده که دولت آستین بالا زند و تلاش کند برای تبدیل سازمان میراث فرهنگی به وزارتخانه تا دیگر این گونه هر بلایی که سر آن می خواهند نیاورند؟ اگر نگاهی واقع گرایانه و تخصصی با روزگاری که بر سر سازمان میراث فرهنگی طی یک دهه گذشته آمده است، نگاه کنیم در می یابیم که مظلوم ترین و سیاسی ترین ارگان، سه دولت پشت سر گذاشته شده است و دولت تدبیر و امید با آن که ما نوشتیم در مدحش و نگذاشتیم ذمش، اکنون خود در مانده و پریشان است؛ گر سیاستی که پوپولیست ها سوار شوند بر تکنوکرات هایش، این گونه شود؛ پس بَرَند بَندیخانه، مِهترانَش.

بگذریم، در قدیم الایام رسم بود که در اواخر سال، وقایع عمدۀ آن سال را در کتابی گرد می کردند. اما در دنیای تلگرام و اینستاگرام، تنها کاری که آن هم با نیش زبان دمدمی از ما بر می آمد، همین بود که تیشه برداریم بر ریشه خود! زیرا سالی که گذشته روی میمون می گشت، چنان که همگان دانند به میمون بد نگذشت. خورد و خوراک، موز و درخت بلند بالا و سایر لوازم زندگیش کوک بود (خدا کند که همیشه کوک باشد، ما که حسود نیستیم). اما در این سال نه اتحادی به وجود آمد و نه تغییری در وضع موجود، تنها شهدای گمناممان قدم بر دو دیده ملت نهادند و یادآوردند دلاورانی را که جان دادند برای خاک، نه ملتی که خاک می گیرند برای نام...

 

 


 

*کارشناس اَرشد باستان شناسی سردبیر مجله الکترونیکی باستان شناسی کَند و کاو



1395/12/23
بازدید : 1322


دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید