تاریخ هنر معاصر را در موزۀ هنرهای معاصر ببینید

جمعه 31 فروردین 1403





تاریخ هنر معاصر را در موزۀ هنرهای معاصر ببینید




 





 

تارنمای فرهنگی مهرگان گروه فرهنگ و هنر، سایر مارال آریایی*

 

موزۀ هنرهای معاصر تهران یکی از سرشناس‌ترین موزه‌های ایران بوده که در 22 مهرماه سال 1356 خورشیدی به کوشش فرح دیبا و با پشتیبانی بنیاد «فرح پهلوی» با طراحی کامران دیبا در سبک مِهرازی (معماری) نوین و با پیروی از بادگیرهای کویری ایران در گوشۀ باختری (غربی) پارک لاله در خیابان امیرآباد برپا شد.

 

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، موزۀ هنرهای معاصر تهران دارای ارزشمندترین گنجینه‌های هنر مدرن در بیرون از اروپا و آمریکای شمالی بوده، همچنین دارندۀ یکی از 5 تا 10 مجموعۀ گرانسنگ «هنر نوگرا» در جهان است که همگی در دورۀ پهلوی دوم به‌ دست این بنیاد خریداری شده است. هرچند پس از سال 57 هم آثاری از هنرمندان فرنگی به این موزه پیشکش شد. آثاری از هنرمندان نوگرا و معاصر ایرانی نیز در دورۀ جمهوری اسلامی به گنجینۀ آثار موزه افزوده شد.
موزۀ هنرهای معاصر دارای آثار گرانبهایی از جنبش‌های «اِکسپرسیونیسم»، «پاپ آرت»، «مینی‌مالیسم» «مفهومی»، «سورئالیسم» و «فوتورئالیسم» است.
در گنجینۀ دایمی بیش از 3000 اثر ارزشمند از نخبگان هنرهای تجسمی نگهداری می‌شود که نزدیک به 400 اثر آن یگانه هستند. آثار هنرمندان فرنگی همانند «گوگن»، «رُنوار»، «پیکاسو»، «اِرنست»، «جکسون پالاک»، «اندی وارهول»، «لویت» و «جاکومتی» و آثار هنرمندان ایرانی نیز همانند حسین زنده‌رودی، جلیل ضیاءالدین، پرویز تناولی، بهمن محصص، مسعود عربشاهی، صادقی، منیره فرمانفرمایان و ... در موزه وجود دارند.

 

 

 

 

 

 

اِلناز هاشم‌زاده یکی از راهنمایان موزۀ هنرهای معاصر دربارۀ آثار به‌ نمایش درآمده‌، گفت : « بنا بود 61 اثر، که 31 اثر از هنرمندان ایرانی و 30 اثر از هنرمندان فرنگی است از آثار موزه برای نمایش به برلین برود، ولی به‌ اَنگیزه‌های گوناگون این کار انجام نگرفت. از ‌همین روی، موزه برآن شد تا آثار را درکشور برای مردم به نمایش بگذارد. هر چند بسیاری از این آثار بارها به‌ نمایش درآمده‌اند و آثار تازه ای نیستند».
وی در دنبالۀ سخنانش افزود : « موزه دارای آثاری از هنرمندان فرنگی در اواخر سدۀ نوزدهم میلادی تا سال‌های 1977 است و آثارهنرمندان ایرانی پس از سال 57 به موزه آورده شده یا همانند کارهای صادقی به امانت داده شده اند تا به نمایش درآیند.
آثارهنرمندان فرنگی بیشتر وابسته به دوران مدرن و پُست‌مدرن هستند و از یک دوره‌ای به ‌اَنگیزۀ گرانی دیگر خریداری نشده‌اند».
نگاره‌ها و تندیس‌ها، دگرگونی اجتماعی ـ سیاسی را در دوره‌های گوناگون به آشکارا نشان می‌دهد و با نزدیکی به دورۀ معاصر سادگی هنر چشمگیر است. بانو هاشم‌زاده در این‌ باره گفت : « مینی مال گونه‌ای از هنر است که روبه سادگی پیش می‌رود. گاهی ساده کردن چنان است که هیچ‌ نگاره‌ای روی تابلو به‌چشم نمی‌خورد. زیرا هنرمندان باور داشتند که جامعه در حال دگرگونی است و بایستی هنرهم دگرگون شود. جامعۀ مدرن بردباری ندارد و هنرشان نیز همانند آن‌ها شده‌ است. برخی هنرمندان ایرانی هم برداشتی از دیدگاه‌های هنرمندان فرنگی داشته، ولی همانند آن‌ها اجرا نکرده‌اند».
دنبالۀ گزارش راهنمای موزه توضیحاتی است که در پای هر تابلو بیان کرده‌، هرچند از کتاب‌های تاریخ هنر، بررسی و تحلیل هنر معاصر جهان و چندین تارنما یاری گرفته ‌شده‌ است که اگر در آن‌ها ریزبین شوید، دیدگاه هنرمندان و دیگرگونی‌های پدید آمده و حتا رویدادهای تاثیرگذار در آثار هنرمندان ایرانی و فرنگی را در یک دوره می‌توانید دنبال کنید.

 

 


 

نام اثر: کشش‌های روشن، سال 1937، واسیلی کاندینسکی باور داشت همان‌گونه که خُنیا (موسیقی) گوش‌نواز است، نقاشی هم می‌تواند چشم‌نواز باشد و بیننده هنگام نگاه کردن در تاثیر زیبایی دیداری اثر جای می‌گیرد. وی فضای شهری را به نیکی نشان داده و هنگام نقاشی به خُنیای واگنر نیز گوش می‌داد، چنان‌چه در تابلوهایش نیز ابزار خُنیاگری دیده می‌شود.


کاندینسکی با بهره‌گیری از رنگ‌های ویژه کوشش کرده تا آرامش را به بیننده بدهد. رنگ سرخ تند در میانه و اندازه‌‌ها در کنار یکدیگر چشم‌نوازیِ شگفتی دارند که بیننده را هیچ گاه خسته نکرده و ناخودآگاه زمان درازی به تابلو می‌نگرد. هنرمند همۀ این کارها را آگاهانه انجام داده‌است.



 

آثار ابولحسین سعیدی به آثار گوستا و کلمیت بسیار نزدیک و طبیعت در اثرش آشکار است. خود وی دربارۀ اثرش می‌گوید: «کوشش کرده حرکت باد را به‌گونه‌ای در لابه‌لای درختان نشان دهد.»


جنبش فوتوریسم یکی از جنبش‌های هنری آغازین سدۀ بیستم که کانون آن در ایتالیا بود. فوتوریست‌ها در بسیاری از زمینه‌ها همانند ادبیات، نقاشی، تندیس‌سازی، سفالگری، تیاتر، خُنیا، مِهرازی و حتا آشپزی کوشش می‌کردند. اما بیشترین تأثیر آن‌ها در نقاشی خود را نشان داد. «فیلیپو توماسو مارینتی» بیانیۀ فوتوریسم را در سال ۱۹۰۹ در روزنامه فیگارو منتشر کرد و به‌گونه رسمی جنبش را آغاز کرد. در آن بیانیه مارینتی نوشته بود که : فوتوریست‌ها از هنر گذشته بیزارند و دغدغه‌های اصلی این جنبش پویایی، شتاب و تکنولوژی است
.


در آغاز سدۀ بیستم دگرگونی ناگهانی در زندگی مردم پدید آمد. از جمله ابزار ترابری (حمل و نقل) مانند خودرو، قطار
 و کشتی‌های اقیانوس‌پیما شتاب را به زندگی مردم آورد. هنرمندان مدرن نیز برآن شدند تا این دگرگونی‌ها را در هنر خود وارد کنند. اما آن‌ها برای این کار نمی‌توانستند روش‌های کهن نقاشان گذشته را به‌کار برند. دو نقاش نامدار ایتالیایی «اومبرتو بوچونی» و «جیاکومو بالا» با نوآوری در تکنیک‌های جدید پایه‌های فوتوریسم را ریختند.


جنبش فوتوریسم بر پایۀ چند فلسفه استوار بود. این نقاشان نخست زمان و حرکت را وارد نقاشی کردند. همچنین نقاشی فوتوریست نیز همچون نقاشی کوبیست‌ها بسیار انتزاعی بود. آرمان دیگر فوتوریسم بیان احساس خود را دربارۀ جهان نو، مدرن و شگفتی از این گیتی داشتند. از دیدگاه فوتوریست‌ها جهان در درازای چند سال محیطی شگفت‌انگیز شده‌ و بایستی آن را در نقاشی نشان داد.

 



 

محسن وزیری مقدم 94 ساله دانش‌آموختۀ ایتالیا برای نخستین‌بار شِن را وارد ابزار نقاشی کرد. خود می‌گوید : «زمانی که به کنار دریا رفته و بر روی شن‌ها راه می‌رفتم برخورد شن با پاهایم گیرا بود. از همین روی، با استادم داستان را در میان گذاشتم و او گفت می‌توانی در نقاشی‌هایت به‌کار ببری».
از آن‌جایی که هنرمند با دستش همۀ اثر را با شِن پوشانده، می‌تواند به عنوان امضای هنرمند به‌ شمار آید. مقدم با تاثیر از مکتب «وینچریزم» حرکت را در تندیس‌ها و نقاشی‌هایش نشان داده ‌است.




تابلو بدون نام حسین زنده‌رودی در سه لَته (قطعه) در اندازه‌های 199/ 313 سانتی‌متر که سال 1351 کشیده شده ‌است. زنده‌رودی جزو هنرمندان مکتب سقاخانه‌ای بود که در دهۀ 50 در ایران شکل گرفت.

از آن‌جایی که نقاشی با خط و شماره در هم آمیخته می‌شود نام «نقاشی‌خط» نیز به خود می‌گیرد. واکه‌ها (حروف) و شماره‌ها معنای ویژه‌ای ندارند و تنها با آمیختگی زیبایی در کنار یکدیگر جای می‌گیرند. هرچند گاهی هم هنرمند آگاهانه آن‌ها را در کنار هم جای می‌دهد و کَس دیگر از آن آگاهی ندارد.


زنده‌رودی در تاثیر اسطرلاب و دعا بوده و دعانویسی وی بسیار گیرا و مجموعه شمارش‌هایش بسیار نامدار است. در این اثر هم انگار یک سری چشم یا نقطه دیده می‌شود که بنا به دیدگاه هر بیننده‌ای دگرگونه‌ است.
 


 


 

جلیل ضیاپور، نام اثر «جَم‌جُمَک برگ خزون» که در سال 1339 پدید آمده‌ است. وی از هنرمندان پیشگام هنر مدرن ایران بوده ‌است.

ضیاپور پس از بازگشت از فرنگ، هنرنوگرایی را می‌شناساند. اگرچه در ایران به پدر کوبیسم ایرانی نامدار است، ولی با کوبیسمِ پیکاسو دیگرگونه است. شکل‌های مربع مربع در اثرش برگرفته از کاشی‌کاری ایرانی (گرمابه‌های همگانی) است.
ضیاپور سروده‌های بومی و ایرانی را در کارهایش به‌کار می‌برد. این اثر هم برگرفته از جَم‌جُمَک برگ خزون / مادرم زینب خاتون / گیس داره قدکمون /
 از کمون بلندتره /  از شَبَق مشکی‌تره /  گیس اون شونه می‌خواد /  شونۀ فیروزه می‌خواد (در تابلو شانه فیروزه‌ای به نیکی دیده‌ست) / حموم هر روز می‌خواد، است.
نکته‌ای که در نگاره می‌توان به آشکارا دید، ایستایی شخصیت کشیده‌ شده‌ است که جدی بودن مردم ایران را در کارش نشان می‌دهد. به‌گمان بسیار سرخی دست و کف پا نشان از حنا بستن بانوان در گذشته‌ است.

 


 

منیره فرمانفرمایان یکی از نگارگران آوانگارد ایرانی که هم‌اینک 95 ساله است. در سال 2015 موزه «گوینگهام» همۀ آثار وی را به‌ نمایش گذاشت. فرمانفرمایان را می‌توان مینی‌مالیسم دانست که هندسه در کارهایش دیده می‌شود و زیر تاثیر آیینه‌کاری ایرانی تابلواَش را آفریده است. وجود شماره در کارهایش بسیار دیگرگونه‌تر به‌چشم می‌خورد.
وی هم‌دوره با پاپ‌آرت‌ها، سقاخانه‌ها و دوست بسیار نزدیک «وارهول» بوده که تاثیر آن‌ها در آثارش آشکار است. گرچه خود نیز دارای سبک ویژه‌ای بوده که توانسته چُنین اثر شگرفی را پدید آورد.



 

منوچهر یکتایی جایگاه خود را به عنوان یک هنرمند ایرانی در مکتب نقاشان نیویورک در کنار هنرمندانی چون جکسون پالک و دکونیک ماندگار (تثبیت) کرد.
یکتایی آثارش انتزاعی است و به سوی اکسپرسیونیسم انتزاعی پیش می‌رود. وی از اَندک هنرمندان اکسپرسیونیسم است که در کارهایش فرم وجود دارد.
رنگ را با حجم بالایی در کارش می‌توان دید و اِنگار که هنوز رنگ روی بوم خشک نشده‌ و همه چیز در اثرش آونگان (معلق) به ‌نظر می‌آید. هر چند این موضوع بیننده را آزار نمی‌دهد.


دربارۀ آثار او نوشته شده ‌است : منوچهر یکتایی نقاش خوشبختی‌ها، حالات خوش و ظریف جهان ماست. در حالی که با شیوه‌ای نو کار می‌کند، رمانتیسم و شادی‌های زندگی را فراموش نکرده‌ و مانند این است که اصلاً به درد و رنج کاری ندارد. از این تأثری که بسیاری از افراد انسانی را می‌سوزاند و رنج می‌دهد، آگاه نیست و در جهانی ورای زمین سیر می‌کند.


سروده‌ای از منوچهر یکتایی:   عمر چه یک روزه /  چه صد ساله نبوده آنِ من /  ابتدا ز گذشته نباشد آنِ من /  انتها زِ نیامده من هیچ چیز ندارم که بایستی‌اَش بدارم به تواَم /  فلانی تو بمان غرق در باورت و من /  در باورم به بی‌باوری نیویورک.
اکسپرسیونیسم Expressionism   نام یک مکتب هنری است. در آغاز سدۀ بیستم، جنبش بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرام‌آرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژه اکسپرسیونیسم برای نخستین بار در شناساندن برخی از نقاشی‌های «اگوست اروه» به کار رفته است. اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود که نخست در آلمان شکوفا شد.
آرمان اصلی این مکتب نمایش درونی بشر، به‌ویژه عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و دلهره بود. به گونه‌ای دیگر اکسپرسیونیسم شیوه‌ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای نشان‌دادن هیجانات بالای خود از رنگ‌های تند، اشکال ناراست و خطوط زُمخت بهره می‌گیرد.


اکسپرسیونیسم به‌گونه‌ای زیاده‌روی در رنگ ها و شکل‌ها است. شیوه‌ای بدون توجه به طبیعت که برآن است  حالات عاطفی را هرچه روشن‌تر و رک‌تر بیان نماید.
دوره شکل‌گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود، ولی در کل این شیوه از گذشته‌های دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دوره‌های گوناگون به گونه‌هایی نمود یافته‌ است.


عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای جدا کردن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دهه نخست سدۀ بیستم بنای کارشان را بر بازنمایی حالات تند عاطفی، و عصیان‌گری در برابر نظام های ستمگرانه حکومت‌ها، هنجارهای غیرانسانی در کارخانه‌ها، عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند.
این هنرمندان برای رسیدن به آرمان های خود رنگ‌های تند و براَنگیزاننده، ضربات پی‌درپی، هیجان‌زدۀ قلم مو و شکل‌های کژشده (کج شده) و برون از چارچوب را با پدیداری ژرفانمایی و بدون هیچ گونه سامانی پدید می آوردند و هر عنصری را که آرامش‌بخش و چشم‌نواز بود از کار خود بیرون می‌کردند.

 



بانو «بهجت صدر» در سال 1346 خورشیدی حرکت را در تابلو نقاشی نشان داد که با جابه‌جایی در پیرامون تابلو متوجه حرکت می‌شوید. تابلو این هنرمند از یک سری پرده‌های ایستایی ساخته شده که یک سوی آن‌ها مشکی و سوی دیگرش آلومینیومی است، پس زمینه هم نقاشی هنرمند است.

صدر از هنرمندان آوانگارد ایرانی، همسر مرتضا حنانه آهنگساز ایرانی بود. پیش از انقلاب هنگامی که سفارشی برای مبارزه با بی‌سوادی داده می‌شود، این کار به اندیشه وی می‌رسد که در دیگر آثارش نیز از آن بهره می‌گیرد. کارهای آبستره وی یادآور پردیس‌ها و باغ‌های ایرانی (پارسی) است.


گفتنی است در سال 1345 بانو پریچهر نامدار در آثار نقاشی خود گذشت زمان، حرکت، بازتاب، پنهان و پیدا شدن‌ها، امواج احساسی و حرارتی دور بدن هر موجود، شیشه‌های مات، برف، باران، سایه‌ روشن‌های طبیعت را با قلم‌گذاری در نقاشی بیان کرد که این روش «گذشت، زمان، حرکت و بازتاب» نام گرفت و از سوی سازمان‌هایی از فرانسه، ایتالیا، سوییس و آمریکا به این نام ثبت شد.

 

 

اثر هنری «بهمن محصص» به سال 1354 است. سبک هنری محصص بیشتر اکسپرسیو است و تا اندازه‌ای برداشتی از آثار بِیکِن را دارد. بانداژ کردن دهان، خالی کردن چشم‌ها و بدون احساس همگی بیان‌گر تاثیر گرفتن از رویدادهای پیرامونی است. وی دورۀ پایانی زندگی خود را در ایتالیا بود و همان‌جا نیز درگذشت.
از دیگر آثار وی تندیسی که برای محوطه تیاتر شهر به‌ نام «نی‌لبک‌زن» ساخته بود در موزۀ هنرهای معاصر نیز نگهداری می‌شود.
بهمن محصص دربارۀ کنش‌ها و پدیداری آثارش در شمارۀ نهم مجله آرش که در آبان 1343 به‌چاپ رسیده، گفته است : « از پانزده‌سالگی آغاز به نقاشی کردم. آموزگار نقاشی‌هایم محمدحبیب محمدی دانش‌آموخته روسیه
نقاش خوبی بود و آدمی نجیب. اکنون هم بی‌سر و صدا در تهران زندگی می‌کند. بعد هم چند ماهی را در تهران پیش جلیل ضیاپور کار کردم. کشش شگفتی برای اکسپرسیون داشتم، آن هم اکسپرسیون به‌ گونۀ بسیارخشن. ولی این اکسپرسیون زیاد هم با دانش همراه نبود، خواست بود، خواستی طبیعی و غریزی.
یکی دو تا کارِ آن زمان را در رم دارم، نوعی رئالیسم - اکسپرسیونیسم است. سپس آبستره کار کردم. ولی آبسترهایی بود با هوای سوررئال. بهتر بگویم سوررئالیسمی بود که می‌خواست به‌ گونۀ آبستره در آید. از ۱۹۵۳تا ۱۹۵۶ این گونه کار می‌کردم. این کارها از نظر تکنیک هم زیاد خوب نبودند، ولی حرف داشتند. پس از این دوره، نوعی فیگوراتیویسم استیلیزه داشتم، مانند آن تابلوی ماهی که نگاره هایش (عکس‌هایش) را در مجلۀ «نقش ‌و نگار» دیده‌اید یکی از بهترین کارهای این دوره بود. پس از ۱۹۵۷این موتیف ماهی (شکل بیضی) موتیفی شد برای نوعی کار و دوره‌ای که آبسترهای فضایی بود و با وجود فضایی بودن، حالی زیرآبی داشت. مقداری اجسام در فضا می‌گشتند و گردش‌شان بسیار پرهیجان بود. دَوَران داشت و فضای تابلو یک فضای کهکشانی بود که در همان لحظه می‌توانست یک جهان کاملا زیرآبی باشد
».


 

از دیگر هنرمندانی که به سبک اکسپرسیونیسم کار کرده،‌ «آدولف گوتلیپ» است. تاش قلم‌موها به آسانی دیده می‌شود و بزرگ تر از اندازۀ همیشگی است. وی اثرش را از روی طبیعت آریزونا آفریده‌است.

وی زمانی به‌آن جا رفت که همسرش بیمار بود و با بهره‌گیری از طبیعت آن‌جا برخی آثارش را کار کرد. بهره‌گیری از رنگ مشکیِ ویژه که گاهی به سبزی می‌زند و بزرگی اثر چنان است که بیننده خود را از اثر جدا نمی‌بیند.

گامبریج در کتاب تاریخ هنر، بخش هنر بی‌انتها می‌نویسد : حقیقتا چیزی به عنوان هنر مطلق وجود ندارد. و واژه هنر در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون دارای ارزش و معانی‌های دیگرگونه است. برای نمونه در خوشنویسی در خاور دور و نزدیک از ارزشمندترین هنرها است. هنر راستین باید ‌چنان عالی ساخته شده ‌باشد که ما از یاد ببریم، بپرسیم آن چیز چه‌ می‌بایست، می‌شده‌ است.
هنر نقاشی هم در روزگاران گذشته دچار دیگرگونی‌های بسیار شده ‌است و در این‌جاست که نقاشی تنها به ‌معنای به‌کار بردن رنگ بر روی بوم نقاشی نیست. اگر چه نقاشان بسیاری با ریزبینی بالا آثار بی‌مانندی را آفریده‌اند، ولی ارزش بالای آن بر تاثیرگذاری نهایی است. چیره‌دستی استادان چینی در به‌کار بردن قلم‌مو و جوهر چنان آن‌ها را توانمند کرده که هنگام تاثیر الهاماتی، رویای خویش را به تصویر در می آورند.
با این‌همه در جهان غرب جنبه‌ای از نقاشی وجود داشت که همچنان ناشناخته به‌نظر می‌رسید و آن نَفسِ کار کردن با رنگ، جدا از هر گونه اَنگیزه و یا آرمان دیگری بود. جکسون پالاک (1912 ـ 1956) نقاش آمریکایی، با شیوه‌ای نو در رنگ‌ورزی توجه‌ برانگیز شد. پالاک زیر تاثیر سورئالیسم جای گرفته ‌بود، ولی در زمانی دیگر خود را از سنت رهانید، بومش را بر زمین نهاد و آغاز به چکانیدن، اَفشاندن و ریختن رنگ بر روی آن کرد تا بدین وسیله آرایش‌های شگرفی را پدید آورد.
بی‌گمان او یادی از نقاشان چینی در اندیشه خود داشته که این روش را به‌کار می‌بردند. از سوی دیگر، با روش کار سرخ‌پوستان آمریکایی آگاهی یافته که برای آیین جادوگریِ خود، نگاره‌هایی بر روی شِن پدید می‌آوردند. این روش نقاشی می‌تواند خاطره خط خطی کردن‌های بچه‌گانه را حتا پیش از آغاز به تصویرسازی ذهنی را زنده‌کند.

 



جکسون پالاک (1950 میلادی، نقاشی دیواری روی زمینه سرخ هندی) ساختارهای نقاشی را دیگرگون کرد و به‌عنوان نوآور سبکی نوین «اکسپرسیونیسم انتزاعی» نامدار شد.


پالاک در این نقاشی، بوم را روی زمین قرار داده، سوار بر دوچرخه گِرد تابلو چرخیده و رنگ را پاشیده ‌است. در نقاشی‌های وی می‌توان چگونگی و چرخش دست هنرمند را دید.


وی به ‌اَنگیزه به‌کار بردن بوم بسیار بزرگ نیز، ساختار شکن‌بوده و همچنین همۀ بخش‌های اثر به اندازۀ کانون نقاشی چشم‌گیر است و ترکیب‌بندی و نقطه طلایی در آن دیده نمی‌شود.


آمریکا از این هنرمندان به نیکی پشتیبانی کرد و پس از خرید آثار با برگزاری نمایشگاه‌هایی مورد توجه همگان جای داد. برخی باور دارند آن سال‌ها آمریکا هویت نداشت و در پی ساختن هویتی برای خود بر روی چنین آثاری سرمایه‌گذاری کرد. آنان جزو اَندک هنرمندانی بودند که زمان زنده بودن آثارشان به نیکی خرید و فروش می‌شد. پالاک بر اثر زیاده‌روی در نوشیدن الکل و مستی دچار پیشامد (سانحه) شده و در می‌گذرد.



میکل آنجلو پیستولتو (1967، نام اثر : پرده سبز) هنرمند ایتالیایی است. این‌گونه هنر به هنر فقیر یا (pour Art) نامدار است. زیرا هنرمند باور دارد هر چیز در دسترس می‌تواند مواد هنری باشد. وی نیز صفحه آلومینیومی که روی آن با پرده کلاژ شده، اثر هنری خود را آفریده و جالب است براساس رخدادهای پیرامونی تابلو اثر هنری هم دیگرگونه می‌شود که اَنگیزۀ گیرایی آن شده‌ است.

 

 


موریس لوییس سال 1961 ، برخی هنرمندان باور داشتند که چرا باید اثر هنری پدید آمده، ویژۀ اشخاص خاص باشد و چرا در پی مفهوم‌های ویژه هستیم. نقاشی می‌تواند دیداری باشد. آنان از طیف‌های رنگی بیشتر که اثر روان‌شناختی داشته به‌گونۀ ایستایی و افقی در اثر به‌کار بردند و هنرمند با غلتک رنگ را روی بوم حرکت داد. در اثر موریس بوئیس شُره کردن رنگ روی اثر آشکار است.

 


مارک روتکو (1962 میلادی) از هنرمندان اکسپرسیونیسم انتزاعی است که رنگ را در اندازه بالایی به‌کار برده‌ است (Color Painting). اثرش روان‌شناسی رنگ دارد و بیننده را به چالش می‌کشد. روتکو می‌گوید : « نقاشی‌های من همانند صحنه تیاتر می‌ماند و رنگ‌ها حکم بازیگر را دارند و بیننده را به چالش و بازی می‌گیرد».
روتکو با فراز و نشیب‌های بسیاری روبه‌رو شد و پس از واپسین نمایشگاهش که از سیگ رومی به تیاتر لندن جا به جا شد، خودکشی کرد و درگذشت. روتکو برای این‌که بتواند بر روی بینندۀ آثارش تاثیر بالایی بگذارد، گفته ‌بود نقاشی‌هایش را باید در اتاق‌های خالی به‌ نام «روتکو روم» به‌ نمایش بگذارند و نورپردازی‌اَش هم باید ویژه باشد تا پیوند بایسته میان اثر و بیننده، پدید آید.

 

 


یاواچف کریستو (1977، ماکت بسته‌بندی شده بنای رایشتاگ) هنرمندی بوده که همه چیز را بسته‌بندی می‌کرد و بسته‌بندی‌ها را با کمک همسرش انجام می‌داد. به این‌گونه هنر، هنر زمینی یا (Land Art) می‌گویند.

 کریستو پارلمان آلمان را در سال 1977 پس از جنگ جهانی دوم بسته‌بندی کرد و توهمی برای بیننده پدید آورد که بنا است چه چیزی رخ بدهد!
وی برای آثارش از هیچ‌جایی پشتیبانی نمی‌شد و هزینه کارهایش را از فروش تکه پارچه، عکس و ماکت‌هایی که می‌ساخت، به‌دست می‌آورد تا این‌که در سال 2009 میلادی درگذشت.


در هنر لَندآرت، آثار بیشتر موقتی است و با گذشت زمان در برابر فرسایش عناصر طبیعی، از میان رفته یا دیگرگون می‌شود و هنرمند از راه عكس اثر را ماندگاری می‌بخشد. لندآرت وارون آثار هنری قبل، پروژه‌های لندآرت در سایت (فضا) اجرا شده و غیر قابل جا به جایی است. در این هنر پافشاری بر سادگی فرم و تمرکز بر روی مواد، حس و مفهوم است.


با توجه به آن که بیشتر اجراهای هنرزمینی گرانبها بودند به كمك وام‌های بنیادهای خصوصی و پشتیبانی‌های آنان برپا می‌شدند. با آن‌که، این هنر هزینۀ بالا و ماندگاری کمی داشت، ولی به‌گمان بسیاری کار درستی بود.
زیرا نخست آن‌که این هنر به‌عنوان جنبشی (قیام) در برابر هنركالایی و تبلیغاتی صِرف و زیبایی شناسی مصنوعی و بَزَك‌وار پایانی دهۀ 1960 بود
.
دوم، این جنبش در واقع گونه‌ای خرده‌گیری در برابر استثمار انسان، منابع طبیعی، شتاب گرفتن ساختن‌های اَفسارگسیخته و ویران كردن‌های شتابانه كه از ویژگی‌های شهر سدۀ بیست است
.

به‌ همین انگیزه می توان هزینه های گزاف برای هنر زمینی را با آرمان این جنبش- که همانا یک جنبش خرده‌گیرانه در برابر مصرف‌گرایی، نابودی و اسراف منابع جهانی بود، توجیه کرد. در واقع آرمان هنرمندان این جنبش به هیچ عنوان اجرای هنر ارزنده نبود. بلکه وارون آن در جهت نقد زندگی تجملاتی، استثمار انسانی و جامعه صنعتی بود و ایشان به دنبال نشان دادن و بازنمود نابودی، نبود (عدم) ماندگاری و گذرا بودن زندگی انسانی بودند.

 

از همین روی برای اجرا و نمایش آثار خود نه نگارخانه، بلکه زیست‌بوم‌های دست‌نخورده را برمی‌گزیدند و نه تنها به دنبال اجرای اثری بی‌مانند نبودند، بلکه حتا در پی فروش اثر (سود اقتصادی) و جابه جایی اثر (برای نمایش و شناخته‌شدن جهانی) نیز، نبودند.


با پایین آمدن توان اقتصادی ناگهانی در میانه دهۀ 1970 میلادی هنرمندان هنر زمینی نیز پشتیبان پولدار خود را از دست دادند. مرگ اسمیت سون نیز به عنوان مهرۀ اصلی این هنر در سال 1973 به كم رنگ شدن آن شتاب بخشید. ولی در هر حال هنوز هنرمندانی همچون مایكل هیزر و جیمز تارل در جاهای گوناگون به کوشش خود ادامه می دهند
.


 

 

تندیس شیرین و فرهاد در سال 1356 به دست پرویز تناولی ساخته شده‌ است. تناولی بیشتر در تاثیر مِهرازی و سروده‌های ایرانی جای دارد و این دو موضوع را همواره در آثارش می‌توان دید. زیرا باور دارد انسان را با جایگاه بالاتری پیوند می‌دهند.
در تندیس شیرین و فرهاد برای جدا کردن این دو شخصیت از همدیگر از کلون مردانه برای فرهاد بهره گرفته و شیرین را با تن‌پوش زنانه نشان داده‌ است.
قفلی که در تندیس است برگرفته از سقاخانه‌ها بوده و نمادی از گشایش مشکلات انسان‌ها است. دلداده (عاشق) همواره خود را در برابر دلبر (معشوق) کوچک تر می‌بیند. به ‌همین انگیزه تندیس فرهاد کوچک تر از شیرین ساخته شده‌است.

 

 


اندی وان‌هور از هنرمندان «پاپ‌ارت» 1960 است و موضوعات مصرفی آمریکاییان را بیشتر به چالش کشیده‌ است. این گونه هنرمندان باور داشتند هر چیزی که در زندگی انسان‌ها وجود دارد و مردم به آن توجه می‌کنند، ‌گونه‌ای اثر هنری به ‌شمار می‌آید.
وان هور که تاثیر بالایی در این هنر گذاشت به شاهزاده پاپ نامدار شد. از نقاشی بیزار بود و به ‌همین انگیزه شخصیت واقعی وان‌هور از شخصیت هنری‌اَش جنجالی‌تر بود. سبکی که برای کارش برمی‌گزیند، چاپ سیلک اسکرین بوده و تکرار در کارهایش همیشه وجود داشته است.


وی از کسی که خودکشی می
کرد، عکس انداخته پس از چاپ در اثرش به‌ کار میبرد و نام اثرش را «خودکشی اَرغوانی» گذاشت. یکی از آثار ارزشمند و گرانبهای وان‌هور از جمله یک مجموعه ده‌تایی به‌ نام مرلین مارو، مک‌جاگر، از چهرۀ فرح دیبا و محمد‌رضا‌ پهلوی، ژاکلین کِندی در موزۀ هنرهای معاصر است. وی پیش از سال 57 بارها به ایران آمده بود و پیوندش با اشخاص سیاسی به‌ ویژه شخصیت‌های سینمایی پررنگ بود.

 

 


ژان دوبوفه به هنرش، هنر خام می‌گویند. زیرا نقاشی‌هایش مانند نقاشی کودکان است. وی روی نقاشی روان‌پریش‌ها، زندانی‌ها و کودکان پژوهش بسیاری کرد. پس از چهل سالگی، حرفه‌ای نقاشی کرد و پیش از آن به‌گونه تجاری نقاشی می‌کرد.

 

 


رابرت رائوشِنبِرگ با ترکیب مواد اثری به‌ نام «کاروان خودشیفتگی» آفریده‌ که جزو آثار پاپ آرت است. آن چیزی که برای ساخت تابلو به‌ کار برده، مانند صندوق پست، روزنامه، صفحه‌های آلومینیومی ابزاری هستند که مردم در زندگی روزانه با آن‌ها سر و کار دارند.


صفحه های مسی به‌ کار برده مدل چاپ و تکثیر را نشان می‌دهد و نمادی از تلویزیون‌هایی است که انسان امروزی در خانه‌اش از آن بهره می‌برد و نشان‌گر خودشیفتگی است. زیرا همه دوست دارند به‌ گونه‌ای دیده شوند. درحالی‌ که آدمی در این صفحات کج و کوله به ‌نمایش درمی‌آیند.

در فرانسه پس از جنگ، «رئالیسم متعهد» نخستین گرایشی که بدون درنگ پدید آمد و بسیاری از منتقدان و نویسندگان که آرزوی بازگشت به سنت هنری رئالیسم را در سر داشتند، از آن پشتیبانی کردند. گرایش رئالیسم متعهد برگرفته از مسیحیت و کمونیست داشت. در فرانسه و در آثار دبوفه، لورجو، فوژرون و پینون آشکار شد. فوژرون در سال 1946 جایزه ملی هنر را دریافت کرد و در سال 1948 دوبوفه و لورجو جایزه نقد را دریافت کردند. از سال 1947 پس از آغاز جنگ سرد و قطع رابطه میان جهان کمونیست و سوسیالیست، یکپارچگی درونی رئالیسم متعهد از میان رفت و به شاخههای گوناگون بخش‌بندی شد. دوبوفه پس از جنگ بدون درنگ در سبکی دشوار، ولی تجاری فرو رفت.

 


هنری مور یکی از تندیس ‌سازان انگلیسی است و نام اثرش «بیضی با دو گوشه» ساخته شده در سال‌های 69 ـ 1968  که اندام درونی انسان را به‌ گونه توخالی نشان داده‌ است.

 از این اثر دو تکۀ (قطعه) دیگر در باغ مجسمه موزه، نمادی از باروری وجود دارد. این‌ گونه آثار در شمار بالایی تولید شده‌ و روی اثر شمارش تولید نیز آمده ‌است. اصولا هنرمند نخستین چاپ را ساخته و سپس دستیارانش باقی را می‌سازند. اثر اصلی هنرمند کمی گران‌تر است، ولی اصل بودن اثر را همیشه به‌ همراه دارد.

 


جورج و گیلبرت هنرمندانی بودند که آثارشان را مجسمه آرت یا مجسمه عکس می‌نامیدند. هنرمند خود به‌ عنوان یکی از مواد تابلو است. آنان می‌گفتند : « من تندیس سازی هستم که برای ساختن تندیس‌ اثرم از عکس و فیلم بهره می‌گیرم».

در تابلو پوشش هنرمندان گیرا است. زیرا آگاهانه آن را برگزیده‌اند و مانند کارمندان بانک یا حساب‌داران هستند و گونه‌ای دوگانگی میان کار و تن‌پوش را نشان می‌دهند. این دو بیشتر خود یا چهره خود را رنگ کرده و در فضا قرار می‌گرفتند.
آنان را
  می‌توان آغازگر هنر «پرفورمنس آرت» دانست که در هنر دیگرگونی پدید آورده‌اند. زیرا هنرمند خود به‌ عنوان یک اثر هنری به ‌شمار می‌آید.
در بخشی که هنرمند جای گرفته، زمینه خالی است و در بخشی دیگر طبیعت نمایان است. این نشان‌گر گوشه‌ گیری انسان مدرن است. جرج و گیلبرت مسایل مذهبی، جنسی و سیاسی را در آثارشان نشان می‌دادند. در آغاز آثارشان بیشتر سیاه و سپید بود، ولی با گذشت زمان رنگ سرخ را نیز به آن، افزودند.
بیشتر تاریخ‌نویسان و پژوهشگران تاریخ هنر، روزی را که «آندره برتون» نخستین بیانیه سورئالیسم را در سال 1924 در پاریس منتشر کرد، تاریخ پدید آمدن سورئالیسم معرفی می کنند که در نخست به‌ عنوان یک حرکت ادبی آغاز شد. گروهی از سورئالیست‌ها خودانگیختگی را با آزموده‌های وابسته به جهان رویا درآمیختند. این کارها بیشتر به شیوۀ آزاد طراحی شده و بیان‌گر پویایی، خوش‌بینی و امید بود.

 


علی‌اکبر صادقی به سورئال ایرانی نامدار است. اگرچه اثرش در دید نخست معمولی به‌ نظر می‌آید، ولی با ریزبینی رویدادهای شگفتی در آن به‌ چشم می‌خورد. نام اثر «جنگ پیانو» است که با جنگ تضاد دارد و اصولا پیانو مارش جنگ نیست و هنرمند آگاهانه با گزینش چنین نامی دوگانگی را پدید آورده‌است.



در دو سوی تابلو دو سپاه و در میانه جنگ است. برخی با هم مبارزه می‌کنند و برخی هم شترنج بازی می‌کنند، یکی پیانو می‌نوازد؛ دیگری بستنی می‌خورد؛ نگاره سیب نیز نماد زندگی است. نکته جالب این‌ که همیشه چهره هنرمند در آثارش دیده می‌شود.


 

پس از جنگ جهانی دوم ماجرای مدرن بودن در هنر شکل تازه ای به خود گرفت. رفاه نسبی در اروپا و آمریکای پس از جنگ و میراثی که مکتب باهاوس برجای گذاشته بود و از سوی دیگر، زیباشناسی زندگی روزمره و اهمیت یافتن محیط پیرامونی انسان و نیز تولیدات صنعتی. پس می‌توان بخشی از ریشه‌های هنری که قرار بود از آمریکا چون توفانی به اروپا برسد را در خود اروپا یافت. فرآیند مدرنیسم از اروپا آغاز شد. اما گسترش آن به عنوان یک ایده نتوانست در آن جا، آن چنان برجای بماند و در همین راستا سر از آمریکا درآورد. به این معنا که پس از اکسپرسیونیسم و هنر آبستره، اروپا سخن بسیاری برای گفتن نداشت و کانون دگرگونی‌های هنر به دلیل تجمع سرمایه هنگفت به آمریکا جابه‌جا شد.
حال هنرمندان جوان آمریکایی مانده بودند و زمینی بزرگ برای بازی های کودکانه خود. هنر سدۀ نوزدهم از میانه راه آهنگ (قصد) را بر آن گذاشت تا به نحوی از شر معنویت الحاق شده به هنر به ویژه نقاشی، تندیس سازی و معماری رها شود. باربیزون ها و سپس امپرسیونیست ها، زندگی روزمرۀ مردم اروپا را ارج نهادند و به بازنمایی آن پرداختند. از خوشه‌چینان و کشاورزان تا مردم فرودست شهرهایی چون پاریس موضوع نقاشی های سدۀ نوزدهمی شدند.
اما مدرن شدن آمریکایی چیز دیگری بود که گویا با هر نوع پاکی و پرهیزگاری (تقدس) و مینُویت (معنویت) سر ناسازگاری داشت. فرهنگ آمریکایی تمایل داشت مینُویتی تازه، نوآوری و جایگزین کند؛ مینُویتی که بتوان آن را به چالش کشید، نقد کرد و سرانجام نابود ساخت و از نو ساخت. این اندیشه آشکار قوی در سراسر فرهنگ آمریکایی رَوان است. اروپاییان نیز از آن سر درنمی آوردند که چگونه می توان یک قوطی مقوایی را در فضای یک نگارخانه تبدیل به اثری هنری کرد. نمادها و نشانه های تولیدات صنعتی خود تبدیل به نمادی (تمثیلی) از جامعه آمریکایی بوده و هستند. این نمادها بدون کمترین دستکاری و تغییری خود را در آثار هنریِ هنرمندان پاپ قرار دادند. هنر ساخت آمریکا درست مانند تولیدات صنعتی این کشور تبدیل به هویت آمریکایی شد. هویتی که تا به امروز نیز به شکل های گوناگون خود را به جهان معرفی و گاه تحمیل می کند.
پاپ آرت، زاییدۀ نظام بزرگ سرمایه و صنعت آمریکایی است. «روی لیختن اشتاین» در کنار هنرمندانی چون «کلاوس اولدنبرگ»، «اندی وارهول»، «روزن کوئیست» و سپس‌تر «جف کونز» از جمله تاثیرگذارترین‌های این جنبش هنری آمریکایی بوده که با بهره گیری از صنعت چاپ، گرافیک و حتا کمیک استریپ های کم ارزش روزنامه ها (مطبوعات) دست به آفرینش آثاری سراسر نو و هیجان‌انگیز زدند. کتاب لیختن اشتاین از مجموعه لعنتی‌های هنر که به‌وسیلۀ نشر هفت رنگ به چاپ رسیده، گرچه به شکلی کوتاه، ولی با تصاویری نیک و شفاف توانسته برخی از ارزشمندترین آثار این هنرمند نوآور آمریکایی را همراه با تحلیل هایی ساده و قابل فهم به خواننده ارایه دهد. لیختن اشتاین را در تاریخ هنر معاصر بیش از یک نقاش، به عنوان هنرمندی می شناسند که توانست به شکلی درخشان صنعت گرافیک را در هنر نقاشی درآمیزد (تلفیق کند) و در فرجام از امر تبلیغی، اثر خالص و هنری بیافریند. درست هنگامی که اندی وارهول یک بطری کوکاکولا را به شکلی گرافیکی تبدیل به اثری هنر کرد، لیختن اشتاین نیز یک تایرخودرو را در اندازه ای بزرگ چاپ و به عنوان یک تابلو در نمایشگاهی ارایه داد. اما کوشش‌های لیختن اشتاین در همین اندازه نبود. طراحی ها و نقاشی های او از معماری داخلی ایده‌هایی نویی را برای فرهنگ شهری آمریکایی به ارمغان آورد. از جمله در دو «مجموعه فضای داخلی و میکی نگاه کن». بسیاری پاپ آرت را در آن زمان دست کم گرفتند و نمی دانستند که این نهضت ساده و بی ادعای هنری تا چه اندازه از زندگی روزمره مردم تاثیر گرفته و آن را تحت تاثیر جای داده است
.

 

 

لیختن اشتاین از هنرمندان پاپ  که «کمیک استریپ» همان داستان‌های مصور کار می‌کرد؛ این نوع نقاشی پیش‌تر در مجله‌ها و روزنامه بیشتر به‌ چشم می‌خورد.
نکتۀ گیرای اثر در این است، نقطه‌هایی که در چاپ وجود داشته را هنرمند در اثرش به‌ کار گرفته و هیچ دیگرگونی در آن پدید نیاورده‌ است. و در اثر نوشته که وارد نقاشی می‌شود و پیش از آن نوشته، جزیی از نقاشی به‌ شمار نمی‌آمده‌، بلکه بخشی از داستان را بیان می‌کرده‌ است.

 

 


جاسبر جونز (1966 میلادی، نام اثر : گذرگاه) نیز جزو هنرمندان پاپ آرت است و هر آن‌ چیزی که مردم می‌پسندیدند را در آثارش نشان می‌داد. مانند لامپ نئونی، نوشته، فضا سازی و... حتا در اثر این هنرمند قالب گیری پای دلبرش (معشوقه‌) به‌ چشم می‌خورد که آمیختگی فضا و نقاشی در آن آشکار است و هنرمند از رنگ دستش در همۀ آثارش بهره گرفته‌ است. وی در سال 2016 میلادی جزو سه هنرمندِ گران جهان بود.

 



در تالار گنج‌خانه دو اثر یکی سپید و دیگری سیاه به هنرمندی «اد رینهارت» و «اَگنست مارتین» وجود دارد. این‌ گونه هنرها، مینی مالیست نامیده میشوند.
در هنر مینی مالیست همه چیز ساده است و هنرمند توهمی که در پشت نقاشی بود را از بیننده می‌گیرد. و وی هر آن چیزی که می‌ بیند، همان است. این هنرمندان باور داشتند چرا باید به بیننده دروغ گفت، اگر فضا دو بعدی است، چرا باید سه‌ بعدی نشان داد تا به‌ کارگیری رنگ اندک به نظر برسد.



مسعود عربشاهی جزو هنرمندان مکتب سقاخانه‌ای که در دهۀ چهل و پنجاه در ایران شکل گرفت. در سقاخانه مردم شمع روشن می‌کردند، کاسه‌ای مسی برای آب خوردن وجود داشت. سبک قهوه‌خانه‌ای زمانی در ایران شکل گرفت که در کشورهای دیگر پاپ آرت مطرح شد.


هنرمندانِ پاپ آرتِ آمریکایی هر آن‌چه را که مردم می‌پسندیدند را نشان می‌دادند، در ایران نیز چنین پدیده‌ای در شکل هنر سقاخانه‌ای از هنرهای مردم پسند خود را نشان داد.
عربشاهی دانش‌آموختۀ رشته معماری بود. از ‌همین روی پلان و نقشه در آثارش آشکار است. از سویی دیگر، پدر وی کارخانه ریسندگی داشت و نخ را در آثارش به‌کار برد. طراحی هنرهایش را آن‌گونه که دوست داشت، پیش می‌برد و با بهره‌گیری از نقش‌های باستانی، رنگ و شکل‌های هندسی، کدگذاری ویژه خود را داشت.

 

 


منصور قندریز نیز از هنرمندان سقاخانه‌ای است و در آثارش نقشهایی از طلسم، اسطرلاب، نمادهای سقاخانه‌ای همانند نگین، قفل، دست، شمشیر و نقش‌های باستانی وجود دارد.

نقش‌ها چنان در کنار هم قرار داده شده‌اند که بیننده از دور توان تشخیص آن‌ها از یک‌دیگر را ندارد.

 


غلام‌حسین نامی، (نام اثر : گور بی‌نشان، سال آفرینش 1346) از هنرمندانی است که اثری متفاوت در نمایشگاه دارد و اگرچه بیننده نخست متوجه آرمان هنرمند نمی‌شود، ولی با ریزبینی به ژرفای آن پِی خواهد برد.
نامی برای نخستین بار فضای بوم را به فضای سه‌بعدی تبدیل کرده‌ است. هنرمندی به ‌نام «فونتانا»، بوم‌ها را برید و فضای سه‌بعدی اثرش را پدید آورد. نامی هم با حجیم کردن بوم و فشاری که به بوم آورده، آن را تبدیل به فضای سه‌بعدی کرده‌ است و اثر گوری را نشان می‌دهد که انگار بیننده درون گور است و از بیرون کسی در حال فرستادن فاتحه است و اثر انگشتش نمایان شده و گلدانی هم در سوی دیگر گور جای دارد.

 



مارکوگریگوریان از هنرمندانی است که برای نخستین‌بار کاه را وارد اثر هنری کرد و پس از وی کلانتری و نامی هنرمندان ایرانی هستند که تحت تاثیر فضا و زادبوم‌شان با کاه‌گل کار کرده‌اند.
مارکو گریگوریان، سومین فرزند از یک خانوادۀ ارمنی است که در زمان کشتار همگانی اَرمنیان از وان به قارس و سپس به روسیه مهاجرت کرده بودند. مارکو، در سال1925 میلادی در کروپوتکین روسیه زاده شد.
در این سال، خانوادۀ وی به تبریز مهاجرت کرد و مادرش در همین شهر بر اثر بیماری جان سپرد. پدرش، که در روسیه دوزنده لباس های نظامی بود، در ایران به دوزندگی لباس‌های مردم پرداخت. پدر پس از مرگ همسر، به تهران آمد و مارکو را به مدرسه اَرامنه این شهر فرستاد. اندکی پس از آن به دستور رضاشاه مدرسه‌های اقلیت‌ها بسته شد. بنابراین آن‌ها به آبادان و سپس به اِسپهان (اصفهان) رفتند. در آن جا بود که مدرسه‌ها دوباره باز شدند و او در مدرسه کانانیان در جلفای اسپهان درس خواند و دیپلم گرفت.
در سال1940 میلادی خانواده گریگوریان به تهران بازگشت و مارکو وارد دانشگاه آمریکایی تهران شد. در سال1945 میلادی در ورزش های پرش سه گام، پرتاب نیزه، وزنه برداری و دومیدانی صاحب مقام‌هایی شد. مارکو در سال1948 میلادی در مدرسه کمال الملک آغاز به آموزش نقاشی کرد. دو سال پس از آن، در سال1950 میلادی به ایتالیا رفت و در دانشگاه هنرهای زیبای رُم نام‌نویسی کرد و زیر نظر آموزش پروفسور روبرتو ملی، قرار گرفت و در سال1954 میلادی فارغ التحصیل شد.
گریگوریان نخستین نمایشگاه انفرادی خود را در 1951 میلادی در رم برگزار کرد. در سال های پس از جنگ دوم جهانی، شیوه های مدرن هنری، جایگزین واقع‌گرایی ایتالیایی شد و بیشتر موضوع های آثار هنرمندان در این دوره بیان غم، اندوه و محرومیت مردم بود. پس وی تحت تأثیر وقایع جنگ و قتل عام ارمنیان و مهاجران وان، از جمله خانواده خود، به آفرینش بوم‌های بزرگی پرداخت.
مارکو در سال1954 م بدون درنگ پس از فارغ التحصیلی به ایران بازگشت و آموخته‌های خود از اکسپرسیونیسم ایتالیا را با خود به ایران آورد و نمایشگاهی انفرادی در جامعه ایرانیان آمریکایی در تهران برگزار کرد.
گریگوریان یک مهرۀ کلیدی در صحنه هنر مدرن در ایران بود. او نگارخانه «استتیک» را به عنوان یک مرکز هنری مهم، در تهران گشود که کانون گردهمایی مدرنیست‌های جوان کشور به‌ شمار می‌آمد. و کانونی بود برای نقاشانی که شیوه بیانی آزاد را اتخاذ کرده بودند. وی کلاس هایی را نیز در این نگارخانه برگزار می‌کرد و به آموزش هنرمندان جوان می پرداخت. حسین زنده رودی و فرامرز پیل آرام از جمله
  شاگردان او در این سال ها بودند.
از جمله کوشش‌های این هنرمند پژوهش دربارۀ هنرهای سنتی ایران، گردآوری تابلوهای ‹‹نقاشی قهوه خانه ای›› یافتن بازماندگان پیرو این شیوۀ هنری و دادن سفارش به آنان و پشتیبانی از آن‌ها است. وی آنان را «نقاشان دوره گرد» نامید. زیرا عادت داشتند در هنگام نمایش آثارشان با صدای بلند آواز بخوانند. گریگوریان مقالاتی در مورد این هنرمندان و این شیوه نوشت. کارهایشان را در روزنامه ها چاپ کرد و از این راه توجه همگان و دولت را به هنر بومی جلب نمود. او به ویژه توجه ویژه ای به بُنیادگذاران این مکتب، از جمله حسین قوللرآقاسی، که نقاش و راوی داستان های حماسی و عاشقانه بود و همچنین محمد مدبر، که نقاشی هایش از باورهای عمیق مذهبی سرچشمه می گرفت و به نقاش تلخ نامدار بود، نشان داد. او با گردآوری آثار این هنرمندان از شهرهای گوناگون و قهوه خانه ها، نمایشگاهی در ‹‹خانه ایران در پاریس›› برگزار کرد که سخت مورد استقبال قرار گرفت
.



سه هنرمند ایرانی : عصار، سهراب سپهری و سعیدی طبیعت را در آثارشان بسیار ویژه نشان داده‌اند. سهراب در اثرش با بهره‌گیری از خط‌های ایستایی و افقی کنار یکدیگر، توانسته جنگل را نمایش دهد که با بیننده پیوند نیکی پدید می‌آورد. تابلو بدون نام است. زیرا هر کسی می‌تواند برداشت آزادی داشته ‌باشد و در اثر ناصر عصار می‌توان گردش باد در شاخ و برگ درختان و جنگل را دید که برگرفته از نقاشی‌های ژاپنی و چین است.



انتهای نگارخانه اثر «دونالد جرارد» جای دارد و بسیار متفاوت از دیگرآثار است. با سایه‌ای که بر روی دیوار انداخته، همۀ بینندگان اثر را جزیی از مِهرازی نگارخانه به‌ شمار می‌آورند.
 اثر مینی مال و دارای آهنگ یا تکرار است. پیوند فعالی با پیرامون خود دارد و خود را از آن جدا نمی‌کند. اصولا نامی که برایش برگزیده می‌شود، دارای توهم و خیال نیست. و ابزاری که هنرمند در اثرش به‌کار برده در نامش هم بیان می‌شود، همانند ورقه مس.
در این‌جا هنرمند باور دارد که جامعه رو به صنعتی شدن است و بایستی هنرش هم صنعتی باشد، می‌تواند در شمار بالایی تولید و در اختیار همگان قرار گیرد.

 


از دیگر آثار هنری نگارخانه که کمتر کسی آن را می‌شناسد، حوض روغنی است که در میانه پاگرد جای دارد. این اثر از فولاد ساخته شده و درونش پر از روغن است. درخشندگی آن همانند آینه است و همه گمان می برند آینه بزرگی کار گذاشته شده که برای زیباتر شدن مِهرازی بنا در آن‌جا قرار داده شده‌ است.
هنرمند آن ژاپنی بوده و برگرفته از زندگی صنعتی ژاپن این اثر را آفریده‌ است. هرچند اثر اصلی وی در اندازه کوچک تر بوده، ولی برای موزه به این اندازه سفارش داده شد.



سرچشمه ها :


1ـ کتاب تاریخ هنر ارنست گامبریج (برگردان علی رامین)
2ـ کتاب بررسی و تحلیل هنر معاصر جهان (مرتضا گودرزی)
3ـ شمارۀ نهم مجله آرش چاپ شده در آبان 1343

4 ـ http://parichehrnamdar.blogfa.com/

 

5 ـ  http://www.hozehonari.com/default.aspx?page=6654&section=newlistItem&mid=36019&pid=57047

 

6 ـ  http://www.irantahgig.ir/?p=27060

7ـ  www.bbc.com/persian/arts/story/2008/09/080924_ge-rothko-tate.shtml


 


آثار هنرمندان در بیرون از موزه هنرهای معاصر تهران


مهرازی موزه برداشتی از بادگیرهای کویری

 

 

 


 


 

*هَموند انجمن مهرگان خبرنگار آزاد



1396/04/05
بازدید : 3408


دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید