به انگیزۀ یکم اَردیبهشت، بزرگداشت سعدی شیرازی

جمعه 31 فروردین 1403





به انگیزۀ یکم اَردیبهشت، بزرگداشت سعدی شیرازی





 

بنی آدم اعضای یک پیکرند

 

 

 


تارنمای فرهنگی مهرگان گروه ادبیات سیاوُش آریا*

 

سال که با دگرگونی طبیعت و رُخسار زیبای آن نو و تازه می شود، پس از فراگیری درس از نوروز، آرام آرام رویدادهای ادبی و فرهنگی کشور آغاز خواهد شد. با عطار نیشابوری در فروردین ماه به پیشوازش می رویم و در اَردیبهشت ماه با پاسداشت سعدی آغازش می کنیم و در دنباله با فردوسی و خیام به فَرجامش می رسانیم. بی گمان برای چُنین اندیشمندان و بزرگانی تنها نباید به یک روز ویژه در سال بَسَنده شود و همواره پند و اندرزها و چکامه های آنان که درس چگونه زیستن را به ما می آموزند، باید در زندگی امروز ما نمود داشته باشد.

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، سعدی شیرازی که آن را خداوندگار سخن می نامند یکی از پنج مرد سخنور* و چکامه سُرای نامدار ایرانی است که از جایگاه بسیار والایی نیز نزد جهانیان برخوردار است. در چند سدۀ گذشته دفترها و نَسک های (کتاب ها) فراوانی از زندگی و آثار این بزرگ مرد چاپ شده است که هر کدام از دیدگاهی به فراخُور زمان و مکان به خاستگاه اندیشگانی این سخن سرا پرداخته اند. از دید نگارنده هر اندازه دربارۀ کسی همچون سعدی بنویسیم و بگوییم هنوز نتوانسته ایم دِین خود را به او ادا کنیم و از دیدگاه های گوناگون می توان به زندگی وی پرداخت. در این جُستار و نوشتار بر آن نیستیم که زندگی سودمند و گُهربار او را واکاوی و بررسی کنیم و تنها دیدگاه یکی از چکامه سُرایان نامدار امروز کشورمان را در این باره جویا شده ایم.

هما ارژنگی بی گمان یکی از شیفتگان و دلبستگان این سرزمین است که دل در گرو میهن بسته است و عاشقانه برای این سرزمین می سُراید. در این گزارش درگفت و گویی کوتاه، دیدگاه او را دربارۀ سعدی آورده ایم که در زیر می خوانید :

من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت       /        هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم

آسمان ایرانشهر هماره نور باران ستارگانی است که جهان ادب و هنر و اندیشه را آذین کرده و نام این سرزمین اهورایی را جاودان کرده اند. از میان این ستارگان نورافشان، سعدی شیرازی، همچون الماسی درخشان ، براین گستره سِپَند (مقدس) نور می پاشد.

سعدی نه تنها یکی از ارجمندترین چکامه سُرایان ایران، بلکه از بزرگ ترین سخن سرایان جهان است. او پادشاه بلندجایگاه وادی سخن است. واژه ها در چنگش چون موم و بیانش مانند آب روان است.

سرمشق سخن گویی است و نه تنها شیوه سخن را در چکامه (شعر) به اوج زیبایی رسانده، بلکه همان را در نوشتار نیز پدید آورده است. آن چنان که خود گوید: «حد همین است سخن گویی و زیبایی را ».

گفت و گو دربارۀ سعدی مانند آثارش، دشوار و هم آسان "سَهل و مُمتَنع" است. او با ژرف بینی و تواناییِ خداداد، درهریک از رویداد های ساده زندگی، درسی ارزشمند می یابد و آن را به زیبایی آموزش می دهد. فیلسوف نیست ولی با نگاهی موشکافانه، آیین ها،رفتار،کردار،خوی و منش و عادات مردمان را واکاوی می کند و آن را به گونه ای زیبا و درخُور به انسان نشان می دهد.

گاه از رویدادی ساده داستانی می آفریند و اندیشه ای عارفانه را در آن می گنجاند و گاه برای رسیدن به خواسته اش شیوۀ تضاد را بر می گزیند. سخنانش به گونۀ پند و اندرز است که  آن را به یاری مثال ها روشن تر می سازد و از آن روشی اخلاقی و کاربردی به دست می دهد.

چگونگی رفتار با مردم و نشان دادن انسان آرمانی و رابطۀ پایدار و همیشگی میان انسان و خداوند، از ویژگی های کار سعدی است. او در هر پدیده ای خداوند را می بیند :

مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست        /       چندان که می رود همه ملک خدای اوست

و یا :  برگ درختان سبز در نظر هوشیار           /       هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

سعدی، از هر دو هنر واقع بینی و آرمان گرایی برخوردار است. در داستان های گلستان، هرآنچه را که در رفتار و گفتار و کردار آدمیان می بیند به روشنی بیان می کند و در بوستان، سخنانش رنگ و بوی آسمانی و آرمانی  به خود می گیرند و او با چیرگی بی مانندی این هر دو را به یکدیگر پیوند می دهد.

سعدی، با دلیری و بی پرده و پروا سخن می گوید و زشتی ها و تیرگی ها را به چالش می کشد. و با استادی تمام، سادگی و نرمی و طنز و بذله گویی (شوخی) را به هم می آمیزد.

او استوره ای است که چامه و ادب و هنر و تاریخ و عرفان و دین و سیاست و مردم شناسی و روان شناسی را یک جا در گنجینۀ وجودش به هم آمیخته و این همه زیبایی بی مانند را با گشاده دستی به مردمان جهان و در زمان بی کران پیشکش نموده است.

سعدی، جهان را از دریچۀ عشق می نگرد. آموزگاری است که انسان را به پارسایی و منش نیک راهبر می گردد. از عمرکوتاه و غنیمت دانستن آن می گوید. ترانۀ محبت می خواند. وارستگی و رهایی را آموزش می دهد. از جنگ و خونریزی گریزان است و گلبانگ برادری و برابری و دادخواهی سر می دهد.

اگر ممالک روی جهان به دست آری      /       وز آسمان بربایی کلاه جباری

وگر خزاین قارون و ملک جم داری          /     نیرزد آنکه وجودی زخود بیازاری.

و یا : این جاودانه سخن جهان نوردش که

بنی آدم اعضای یک پیکرند        /       که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار     /       دگر عضو ها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی      /      نشاید که نامت نهند آدمی

امروز با پژوهش در گنجینه های به جا مانده از این بزرگ مرد، پژوهش گران دریافته اند که بیش از ششسد (ششصد) نمونه ضرب المثل و واژه های زبانزد در فرهنگ کوچه و بازار همگی از خامۀ (قلم) گهربار سعدی تَراوش کرده اند.

درپایان نیز باید گفت، زبان پارسی پس از فردوسی فرزانه ، وامدار سخن سعدی است.

 

*استادان و بزرگان ادبیات ایران و جهان پنج مرد سخنور و قله ادب پارسی را فردوسی، خیام، حافظ، سعدی و مولوی دانسته اند.


در زیر چکامه ای از هما ارژنگی در همین زمینه ، می خوانید :

 

 

شیراز شهر راز

 

گاه بهار و وقت گل و فصل لاله شد

 

خون در گلوی لاله چو می در پیاله شد

روح شراب شعر به رگهای من دوید

 

الهام شاعرانه به جانم حواله شد

حالی به سوی شهر سخن می­برم نیاز

 

شیراز و سرزمین غزلهای دلنواز

خم خانه­ای ز شیره شور آفرین شعر

 

گنجینه­ای ز گوهر عشق و سرای راز

آنجا که شعر خواجه­ام از کف برد قرار

 

خواند به بانگ چنگ و هم­آوایی هزار

«عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار»

 

ای ساقی فسونگر و گلچهره می بیار

نارنج­ها شکوفه به تن ایستاده­اند

 

عطارها به باغ دکان­ها گشاده­اند

گویا چنان که سعدی شیرین سخن سرود،

 

«بر راه باد، عود بر آتش نهاده­اند»

این شهر دلربا بود از عهد باستان

 

دارد به روزگار ز استوره­ها نشان

شهنامه گویدت که نخستین بنای آن

 

بنهاده شد به خواهش تهمورس جوان

با آن که شد فسرده به دوران بد کنشت

 

ویرانه شد به دست ستمکار سرنوشت

از عهد باستان تو ببینی به مهر و خشت

 

نام ورا زمانه به پایندگی نوشت

چون ققنسی که زنده شود از دل غبار

 

یا هم چو مرده­ای که بر آرد سر از مزار

بار دگر شکفته و زیبا چنان بهار

 

سر زد ز خاک غمزده شیراز گلعذار

زان پس نگین شعر و غزل در زمانه شد

 

بالید چون عقاب بلند آشیانه شد

شهبال زر نشان چو به ملک سخن گشود

 

در آسمان فضل و هنر جاودانه شد

آن دم که رو کنی به تماشای بوستان

 

یا بنگری جمال دل آرای گلسِتان

سعدی، خدای معرفت و حکمت و بیان

 

گنجی ز شعر و شور و ادب سازدت عیان

حافظ، رهی به عالم قدسی گشوده است

 

از مکر زاهدان ریایی سروده است

رمز نهفته در دل عرفان و جذبه را

 

در هر غزل، به تیشه اندیشه سوده است

باری، ز شهر راز توان بیش از این سرود

 

از مردمان نیک و هنر آفرین سرود

از خاتم و منبت و فرش و معرقش

 

یا باغ و دشت و قلعه و ارگ وزین سرود

لیک سخن به ملک سخن پروران خطاست

 

گفت مرا، سروده نام آوران گواست

من، طفل بی­زبانم و درمانده از بیان

 

گر از زبان خواجه بگویم کنون رواست

«شهریست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت»

 

واندر میانه با دل من طرفه ماجراست


 

 

آرامگاه سعدی ازفرازکوه کهن دژ (هخامنشی)

 

 


*پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران- راهنمای گردشگری کُنشگر(فعال) میراث فرهنگی و زیست بوم دبیرانجمن مهرگان

 



1394/02/01
بازدید : 2949


دیدگاه ها

ندا

ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید / هـزار سال پس از مرگ او گرش بویی سپاس

hiva anahid

درود و سپاس

محمد تقوی

حضرت سعدی مردیست برای تمام فصول روحش شاد و یادش گرامی

دیدگاه خود را بنویسید