واپسین روزهای زیست نگاره های ساسانی خِشتی کوه خواجه

جمعه 31 فروردین 1403





واپسین روزهای زیست نگاره های ساسانی خِشتی کوه خواجه



 

 

 

 

 

 

 

 

 

تارنمای فرهنگی مهرگان گروه میراث فرهنگی سیاوُش آریا*

 

نگاره های ساسانی خِشتی و گِلی کوه خواجۀ زابل با مرگ دست و پنجه نرم  می کنند و واپسین روزهای زندگی خود را پشت سر می گذارند. این در حالی است که تنها نگاره های گِلی و خشتی باستانی ایران در این محوطۀ تاریخی جای گرفته است.

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان، کوه «اوشیدا» و کوه رستم، نام هایی است که بر روی کوه خواجۀ شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان نهاده اند. کوهی وَرجاوند و اُستوره ای در تاریخ هزاره های دور ایران. کوهی که در میان دریاچۀ هامون جای گرفته و درکنار این دریاچه بر پایۀ برخی از استوره ها، زادگاه زرتشت بوده است (هر چند پژوهشگران بیشتر شهر باستانی رِی و یا خوارزم را زادگاه زرتشت می دانند). کوه خواجه، تنها رُخداد (عارضه) طبیعی دشت سیستان است که در 30 کیلومتری جنوب باختری (غربی) شهرستان زابل جای دارد. این کوه ذوزنقه ای شکل از سنگ های بازالت مشکی رنگ تشکیل شده و با بلندای (ارتفاع) 609 متری از پهنۀ دریای آزاد، همانند آبخوستی (جزیره ای) در میان دریاچۀ هامون جای دارد. نگاره های خِشتی و گلی نامدار به (اسوا – استیکا) یا همان اَسپ سوار و شیر از جمله ارزنده ترین و برجسته ترین نگاره های دیواره های سازۀ کوه خواجه زابل است. اما این روزها تنها نگاره های گِلی ساسانی ایران با مرگ دست و پنجه نرم می کند و در بدترین شرایط نگهداری و حفاظتی به سر می برند. در واقع این یادمان بی همتای باستانی، واپسین روزهای زیست خود را سپری می کنند و چشم به راه اَندک بودجه ای برای پاسداری و نگاه بانی است که آن را هم از او دریغ کرده ایم. سایبان و پوششی که می تواند زندگی را به این یادگار ارزشمند و بی مانند (منحصر به فرد) ملی باز گرداند.

در همین زمینه علی اسدی، باستان شناس که به تازگی از کوه خواجه بازدید کرده است به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « کوه خواجه در واقع یک دژ (قلعه) شهر است که ارزش فراوانی از دیدگاه آیینی دارد. این کوه در اُستوره های ایرانی از ارزش ویژه ای برخوردار است. باید دانست که دریاچۀ هامون جایگاه ویژه ای در فرهنگ ایرانی و به ویژه آیین مَزدایی (زرتشتی) دارد و کوه خواجه در میان این دریاچه جای گرفته است. با نگرش به این که روزگاری دریاچۀ هامون پر از آب بوده، کوه خواجه که به گونۀ یگانه (منفرد) با  شکلی کمابیش بسامان (منظم) در میان دریاچه جای دارد، از ارزش فراوانی برخوردار است. این کوه در میانۀ یک دشت پهناوری جای داشته و با نگرش به نزدیکی به دریاچۀ هامون، جنبۀ نمادینی در آیین مَزدایی به خود گرفته است. همچنین در افسانه ها و نوشته های اوستایی از سیستان به عنوان یازدهمین سرزمینی یاد می شود که اهورامزدا آفریده است. سپس تر نیز در نوشته ها از دریاچۀ هامون به عنوان جایی که نطفۀ زرتشت و دیگر رهایی دهندگان (منجیان) آیین مَزدایی در زیر این دریاچه نگهداری می شده است، نام می برند. مجموعۀ کوه خواجه یا شهر باستانی خواجه به نظر می رسد یک مجموعۀ سراسر آیینی در پیوند با آیین های مزدایی دریاچۀ هامون بوده است. در واقع این مجموعه یک مکان پایشی بوده است، یعنی این دژ ساخته می شود که از نطفه های زرتشتی در دریاچۀ هامون نگاه بانی و نگهداری کند».

دکتر اسدی در پاسخ به پیشینۀ تاریخی کوه خواجه به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « کوه خواجه بر پایۀ پژوهش های نوین وابسته (مربوط) به دورۀ ساسانیان است. هر چند شواهدی از دورۀ اَشکانی در آن نمایان است، ولی نما و آن چه در رویۀ ساختمان ها برجای مانده است، گویای دورۀ ساسانی است. شاید در واقع در این دوره ساخت آن به پایان رسیده باشد (تکمیل شدن) ».

این باستان شناس با گرایش ساسانی در پاسخ به این پرسش که آیا شواهدی از دورۀ اسلامی یا سازه های اسلامی که گفته می شود در این مجموعه وجود دارد دیده می شود، گفت : « این مجموعه و دژ وابسته به دورۀ ساسانیان و پیش از آن بوده است. در دورۀ اسلامی به گونه ای اَندک مورد بهره بوده و شاید در آن زندگی می کرده اند. اما در کل بنیاد مجموعه وابسته به دورۀ ساسانی است. زیرا این مجموعه درون دریاچۀ هامون جای داشته است و بیشتر کاربری آیینی داشته تا جایی برای زندگی کردن. از سویی، نقاشی هایی که بر روی دیواره های سازه وجود داشته و تا مدت ها گمان می رفت وابسته به دورۀ اَشکانی است، همگی وابسته به دورۀ ساسانی بوده و در این باره هیچ دودلی (شک) وجود ندارد».

این استاد دانشگاه در دنبالۀ سخنانش افزود : « ارزشمندترین و برجسته ترین طرح و چیزی که در کواه خواجه وجود دارد، طرح هنر نگاره های گِلی و خشتی بر روی دیواره های دژ نامدار به «کاخا» است که به نظر می رسد با برجستگی هایی که به وسیلۀ خِشت روی سطح دیوارهای گِلی پدیدار شده و سپس به گمان فراوان با ملات گِل و گچ گرفته شده بوده، پدیدار گشته است. اما از دید ریخت و الگو سراسر همانند نگارکَندهای (نقش برجسته) سنگی ساسانی هستند، ولی در این جا با خشت و گِل آفریده شده اند. با این همه این نگاره های گِلی و خشتی ساسانی که تنهاترین نگاره های گِلی ایران است، واپسین روزهای حیات خود را سپری می کنند و در حال پاک شدن از چهرۀ تاریخ و صفحۀ روزگار هستند. هر چند از این نگاره ها جزییات بسیار کمی برجای مانده است، ولی نگهداری و پاسداری از آن اَمری بایسته (ضروری) به شمار می آید. در این نگاره ها ما با گروه اَسپ سواران رو به رو هستیم که می توان آن را همانند نگاره های سنگی ساسانی در نقش رستم و دیگر جاهای ایران دانست. هم اینک تنها بخش هایی از بدنه و سر اَسپ ها بیشتر برجای نمانده است. در این نقش ها به نظر می رسد که در یکی سواری نیزه به دست گرفته و در نقشی دیگر، دو اَسپ رو به روی هم جای گرفته اند که شاید بتوان آن ها را صحنۀ تاج ستانی همانند سنگ نگاره های ساسانی به شمار آورد. و این نگاره های گِلی مدارک سد درسدی (قطعی) ما دربارۀ گاهنگاری دورۀ ساسانی است. هر چند شواهد مِهرازی دورۀ ساسانی هم در این جا آشکار است. به هر روی از دید هنری و شیوۀ طراحی و آفرینش آن، یگانه و بی همتا است و ما نمونه ای دیگر از آن را تا کنون در ایران نداشته ایم و از ارزش فراوانی نزد پژوهشگران و مطالعات باستان شناسی برخوردار است».

دکتر اسدی با نگرش به از میان رفتن این نگاره های گِلی و ارزش فراوان آن، راه چاره را در پدیداری سایبانی گذرا (موقت) و پوششی بر روی مجموعه می داند و در همین زمینه به تارنمای فرهنگی مهرگان گفت : « این نگاره های گِلی با کوچک ترین بارندگی شُسته شده و برای همیشه از میان خواهد رفت. ما می توانیم با بهای اَندکی و با پدیداری پوشش و سایبانی از آن ها پاسداری کنیم و نگذاریم که نابود شوند. و باید دست کم با حفاظتی اضطراری آن ها را نگه داریم. بهای پدیداری سایبان و سقف بر روی این مجموعه، 3 تا 4 میلیون تومان بیشتر نیست و نباید در این زمینه کوتاهی کرد. پس از پدیداری سقف و سایبان نیز، می توان مطالعات باستان شناختی را از سر گرفت و با بررسی و کشف داده های نوین، مجموعه را زنده (احیا) و بازسازی کرد. مایۀ شوربختی است که نه مدیران و سرپرستان (مسوولان) میراث فرهنگی سیستان و بلوچستان و نه مدیران کشوری هیچ کدام رویکردی به این مجموعۀ بی همتا ندارند و آن را به حال خود رها کرده اند. و در واقع بخشی از میراث ملی ما که بی مانند و یگانه هم است در حال نابودی و رَخت بستن از چهرۀ تاریخ است. در این جا باید ازکدبان (آقای) خسروی، سرپرست پیشین میراث فرهنگی زابل نام ببرم که بسیار اندوهگین بود و کوشش های وی در همۀ این سال ها برای پاسداری و نگهداری از این مجموعه، رَه به جایی نبرده است. با وجود این که وی بازنشسته شده بود، ولی همچنان نگران این مجموعه است. هر چند دیگر توانایی و قدرتی برای انجام کاری را ندارد. همچنین می توان با رسیدگی به این یادمان ملی، آن را به دیگر هم میهنان و گردشگران شناسایی (معرفی) کرد تا مورد بازدید جای گرفته و پرآوازه شود. زیرا شایستگی و توانایی آن را دارد. من در همین جا از سرپرستان و مدیران میراث فرهنگی استان و شهرستان زابل می خواهم که هر چه زودتر با پدیداری سایبانی برای پاسداری و حفاظت این مجموعه دست به کار شوند و به آن توجه بیشتری داشته باشند تا برای آیندگان برجای بماند».

به گزارش تارنمای فرهنگی مهرگان ، مجموعۀ کوه خواجه برای نخستین بار در سال 1916 میلادی از سوی «اورل اِشتین» باستان شناس انگلیسی شناسایی و کشف شد. پس از آن نیز، پروفسور «هِرتسفِلد» آلمانی در سال های 1925 تا 1929 به جست و جو در آثار کوه خواجه پرداخت و با نگرش به ارزش فراوان آن، نام تخت جمشید گِلی را برای آن برگزید. در این مجموعه با دیگر آثاری همانند آتشکده، راهرو، کاخ، دژ و ... رو به رو هستیم.

مجموعۀ کوه خواجه در استان سیستان و بلوچستان و شهرستان زابل در سال 1345 از سوی وزارت فرهنگ و هنر با شمارۀ 540 به ثبت ملی رسیده است.

 

 


مجموعه ای که از آن با نام تخت جمشید گلی یاد می شود و رو به نابودی است

محوطه ای که در آن نگاره های گِلی و خشتی پدیدار شده است


نگاره های گلی و خشتی بر روی دیواره های کاخ را هنوز می توان دید




نگاره تنه و سر اَسپ که در حال پاک شدن از صفحه تاریخ است

ساختارهای معماری مجموعه تاریخی کوه خواجه

 

نگاره ها از دکتر علی اسدی و علی رضا خیراندیش است

 

 

 

 

*پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران راهنمای گردشگری خبرنگار آزاد کُنشگر میراث فرهنگی، گردشگری و زیست بوم دبیر انجمن مهرگان



1395/09/20
بازدید : 1979


دیدگاه ها

روزبه

اگر هنوز درست نشده یه شماره حسابی بدید خودمون پولشو بدیم

دیدگاه خود را بنویسید