تارنمای فرهنگی مهرگان- گروه تاریخ، پرونده ویژه دریای پارس
اَلا ای سرزمینِ خرم و مینو نشانِ من
بلند آوازۀ دوران ، بهارِ بی خزانِ من
تو ایرانی
تو مُلکِ پهلوانانی ، تو مهدِ سخت جانانی
دلت دریا ، ستبرِ سینه ات آماجِ توفان ها
تو در گسترده تاریخ - یکتا گُردِ میدانی
تو را از سِند تا پامیر ، از قفقاز تا جیحون
تو را تا پهنۀ رود فُرات و دجله من گسترده میبینم
چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو میکنم ماوا
از آن اوجِ خیال انگیزِ جان افزا
خلیج فارس را بینم که چون فیروزهای رخشان
: به امواج بلند و نقره گون ، با من سخن گوید
منم اینک خلیج فارس
آن دریای گوهر زایِ ایرانی
هزاران سالۀ مانای تاریخم
منم نَستوه و بِشکوه و بلند آوا
خروشان و سِتبر آغوش و پُر غوغا
کهن سالم
کهن چون خطۀ جاوید ایرانم
که غیر پارس ، نامی را سزای خود نمی دانم
دمی بر ساحلم بنشین ، دمی بر چهره ام بنگر
بر امواجِ کف آلودم نگاهی کن
به شب هنگام ، کز نورِ سپیدِ ماهتابِ آسمان
بر سینه ام سیماب میبارد
شبانگاهان که امواجِ درخشانم
ز رقصِ ماهیان پُر تاب میگردد
تو پنداری فریبا آسمانی پُر شهابم من
و یا در چشم بی خوابِ زمین جادوی خوابم من !
من آن بحر گهر بارم ، که در آغوش پر جوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجینۀ نابم ، که دُر و لؤلؤ و مرجان
زر نایاب و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم
من آگاهم ، من از گشتِ هزاران سالۀ تاریخ
ز ایران و اَنیران ، کاوه و ضحاک
در دل یادها دارم
همان دریای پُرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا ، پارس نامیده
همان شاهی که مصر و تُرعه اش بگشاد
و آگاهم من از شاپور ساسان ، شاه ایران
کاو سزای قومِ نافرمان تازی ، در کَفش بگذاشت
من از جان سختی فرزند ایرانی
من از پیکار نور و تیرگی ، افسانه ها دانم
هم از آن بابک خرم
دلیرِ کوهِ بَذ آن گُردِ ایرانی
که کاخِ ظلم را از پایه میلرزاند
و یا یعقوب نام آور
که پیکارش ، نبرد نور و ظلمت بود
و یا فرزند بویه ، آن دلیرِ خطه دیلم
که پیش مَقدم او ، خود خلیفه شرمسار آمد
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود ، یادها دارم
چو هنگام بهاران ، خون سرخ نازنین فرزند ایران
دشت ها را از شقایق های خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش میپیچم
که در بیدادگاهی چون «شملچه» ، آن همه ضحاکیان
با خِیل جانبازان ایرانی چه ها کردند ؟!
و آن گُردانِ جان برکف
ز خوزی و خراسانی ، دلیر آذری ، کرد و سپاهانی
و یا گیل و بلوچ و دیلمی ، اقوام ایرانی
سر تسلیم ناوردند بر مُشتی بیابانی
و اینک ، این منم
یکتا خلیج فارس
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید میتابد
و تا خون در رگِ فرزندِ ایران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملکِ ایران پاس میدارد...»
دانلود فایل صوتی