سنگ نگارۀ آشوری اِشکفت گُل گل

جمعه 10 فروردین 1403





سنگ نگارۀ آشوری اِشکفت گُل گل



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تارنمای فرهنگی مهرگان گروه باستان شناسی آلبرت کرک گریسن و لویی لوین، برگردان : حمید رضا سروری*

 

 

سنگ نگاره ای که موضوع این مقاله است به وسیلۀ پروفسور لویی واندِنبرگ به هنگام کارش در پشت کوه لرستان مرکزی و در تابستان سال 1972 میلادی پیدا شد. واندنبرگ به گونۀ دوستانه ای لویی لوین را برای پژوهش در مورد سنگ نبشته (کتیبه) فراخواند و لوین نیز از گریسن درخواست کرد که با آن ها همکاری کند. نویسندگان مقاله به خاطر این موقعیت و فرصت پژوهشی برای کار روی این سنگ نگاره و همراهی آن با متن به جهان دانش، وامدار پروفسور واندنبرگ هستند.

اِشکَفت گُل گُل در دامنه های جنوب باختری (غربی) کبیر کوه، خط الرأس کوهستان های بزرگی که لرستان باختری (پشت کوه) را از لرستان خاوری (پیش کوه) جدا می کند، جای دارد. این منطقه در جنوبی ترین شاخۀ کُنجانچم (Kundjan cham) جای گرفته و یکی از رودهایی است که از کبیرکوه سرچشمه می گیرد و به مرداب های (باتلاق) مرکزی عراق جنوبی می ریزد. جایگاه آن از هر مسیر تازه ای که در راستای دامنۀ زاگرس حرکت می کند، دور است. و آن روی یکی از مسیرهای مهمتری که رفت و آمد و حرکت را در یک مسیر شمال باختری و جنوب خاوری به درون خود زاگرس انتقال می دهند، نیست. همۀ این مسیرها در بخش ایرانی کبیرکوه در پیش کوه جای دارند. افزون بر این، روی مسیری که دشت ها را به کوهستان ها پیوند می دهد، جای ندارد. روی هم رفته، جایگاه سنگ نگاره دور و پَرت است.

سنگ نگاره درون دامنۀ صخره ای کوه، کَنده شده است و امروزه در شرایط بسیار ناگواری جای دارد. صخره رو به پوسته پوسته شدن می رود و بیشتر سطح سنگ نگاره به این گونه ویران شده است. با این همه، آثار بازمانده برای نشان دادن یک گزارش و توصیف از کَنده کاری و تراشیدن سنگ کافی ست. یک تاقچۀ کم ژرفا و راست گوشه در شکل گیری با یک نوک کمانی در دامنۀ صخره کَنده شده و این شکل استاندارد چنین یادگارهای تاریخی است. و در پایان دورۀ آشور نو، شکل منحصر به فردی هم برای سنگ نگاره های صخره ای و هم سنگ های یادمان است. تاقچه ای که نگارکَند (نقش برجسته) در آن جای گرفته، 128 سانتی متر بلندا و 82 سانتی متر درازا در پایه دارد. چهرۀ پادشاه تمام بلندای صفحه را می پوشاند. در سنگ نگارۀ اِشکَفت گُل گُل پادشاه ایستاده و به سوی سمت چپ نشان داده می شود. در سمت دیگر سر نشانه های ایزدان وجود دارد. رو به سمت چپ بیننده، هفت گوی سیبیتی (Sibitti or Sebetti) دیده می شوند (در استوره های میان رودانی فرزندان بهشت و زمین به شمار می روند). زیر این نگاره ها نیز ماه کامل و نوین کمانی شکل سین (Sin) وجود دارد. رو به سمت راست در جلوی چهره، دو نشانۀ دیگر که گوی بالدار (قرص بالدار) و تاج شاخدار است، به چشم می خورد. تاج شاخدار بیش از اندازه آسیب دیده و تنها جزییات روی آن سالم مانده است. گوی بالدار بسیار ساده و بدون شکوه ترسیم شده است. ترتیب نشانه ها درست همانند سنگ یادمان عدد (ادد) نیراری سوم ( (Adad - Nerari از تل الریماه (Tellal - Rimah) است. جایی که همان سه نشانه رو به سمت چپ تماشاگران، پشت سر پادشاه دیده می شوند. درحالی که گوی بالدار و تاج شاخدار در سمت راست هستند. به هر روی در نمونۀ «ریماه» وارون جایگاه گوی و تاج را می بینیم و زیر آن ها نیز سه نشانۀ دیگر آشکار می گردد. با درنظر گرفتن ناپایداری نشانه های آسمانی در یادمان های تاریخی، این نمونه رسیدن به هر نتیجۀ پشت گرمی بخش بر اساس این همانندی دشوار است.

بیشتر اجزای چهرۀ پادشاه به گونۀ مناسب تری نگاه داشته شده است. آن چه بر جای مانده، نشان می دهد که به سادگی اجرا شده و با جزییات کمابیش خوبی که بخشی از یادمان تاریخی در این نمونه است. سَر در یک مدل کشیده می شود، ریش و مو به گونۀ بدی شکسته شده اند و هیچ کدام از جزییات حفظ نشده است. بخش زیرکلاه، پشت گوش و بخش بالایی ریش که هر دو به خوبی سالم مانده اند، بدون طراحی هستند. ویژگی ها و جزییات صورت، چشم، گوش، دهان و سبیل با آرمان (هدف) آشکار شدن خط های سادۀ سنگ تراشی شده، همه به شکل کم برجسته درست شده اند. همان گونه که اشاره شد صورت پادشاه به سمت چپ خود است. جزییات حالت او بسیار کم برجای مانده است. اما امکان بازسازی وجود دارد. بازوی راست او در کنارش درحالی که از آرنج خم شده، جای گرفته و به نظر می رسد در دست راستش چوبدستی را نزدیک سر با دسته ای که در جلوی او رو به پایین باز شده، نگه داشته است. بازو و دست چپ او سراسر نابود شده است. شناسایی یک نماد بی درنگ جلوی دهانش دشوار بوده و ممکن است آن چیزی باشد که از دست چپش برجای مانده است و جلوی صورتش در یک حالت ساده گرفته و ممکن است بقایای ردیف دوم از نشانه های خدایی باشد. چنانچه این موضوع را در سنگ یادمان «ریماه» نیز می بینیم. از میان این دو، قبلی امکان پذیرتر است. اما شناسایی نشانه ها دشوار است. تنها ویژگی دیگرِ دارای ارزش توجه این است که پادشاه شمشیری که از زیر آرنج راستش بیرون زده را به همراه دارد. با آن که این موضوع ناهنجار نیست. شمشیر کمابیش افقی است و از نظر نگاره شناسی می توان آن را با سنگ نگارۀ تیگلات پیله سرسوم (Tiglath - pilesar)  سنجید. با این همه، بار دیگر نتیجه گیری از یک تکۀ تنها دشوار است.

سنگ نبشته خوب بریده شده است، ولی نه به زیبایی یادگارهای سلطنتی. دست خط برای یک نوشتۀ سلطنتی از دورۀ آشور نو بر روی سنگ ساده است. ویژگی برجسته این که از نشانه های روشن بابلی نسبت به آشوری بیشتر بهره برده شده است. در این متن به شکل های بابلی زیر توجه کنید :UI, لاگال 35،2، Tu3,14،LU 13،UZ14 ، 32،RU14 ,23,27,30،،TA22,23,24,28,34،BU 24,31,35،LI 28, 32,34,35,36،še š 34. با توجه به این پدیده در کتیبه های سناخریب (Sennacherib) نوشته های گریسن را در ) Afo201963) F88 ،18N.  ببینید. برای اِسرحدون (Esarhaddon) برای نمونه بنگرید به سنگ یادمان زینجیرلی (Senjirli(VASI,78) و لوحی از سنگ رخام از آشور (KAHI,75). برای آشوربانی پال برای نمونه بنگرید به لوحۀ سنگی از نینوا (CT10,8) و نوشته های روی نگارکَند همانند آن هایی که در (IR7,No.IX) چاپ شده است. متن به روشنی و با دقت نوشته شده است. تنها یک اشتباه کوچک نگارشی (خط31) وجود دارد.

شکل ادبی سنگ نبشته برای یک متن قدیمی از دورۀ آشور نو ساده است. با یک تقدیم نامه به آشور و خدایان بزرگ پیشکش می شود (3 - 1). پس از آن موضوع نام پادشاه، نَسب نامه اَش (شجره) و لقب هایش می آید (17- 4). بخش بعدی موقعیت را برای پدیداری متن اهدایی توصیف می کند، برای نمونه طبیعت فعالیت ها. اما شوربختانه این بخش کمابیش به گونۀ کلی از میان رفته است (25 -17 ). متن همان گونه که پیش بینی می شود با دعاهای خیر و نفرین به پایان می رسد. نه نام پادشاه و نه نَسب نامه اش، محفوظ نمانده است. از همین روی کیستی نویسندۀ متن، ناشناخته است. براساس روش همیشۀ کتیبه های شاهانۀ آشور نو، مدرک روشنی به دست نمی آید و متن بدون مصدرهای زبانی جا افتاده در آن دوره است. از میان همۀ شاهان آشور نو، سه تَن (نفر) از آن ها با شباهت های متوسط زبانی به عنوان قابل پذیرش ترین کاندیداها بیان می شوند. آن ها سناخریب، اِسرحدون و آشوربانی پال هستند. در مورد آشوربانی پال در این متن سه گفتاورد (نقل قول) یا قطعه همانند به شیوۀ بیان موجود در کتیبه های این شاه وجود دارد (25 -23  ، 15- 13 ، 11- 8). تنها یک همانندی در کتیبه های سناخریب برای قطعه ها وجود دارد (حواشی را ببینید) و اِسرحدون (بخش 12 برگردان کتیبه ها را ببینید). از همین روی براساس جمله بندی کتیبه از آنِ یکی از شاهان اواخر دوران آشور نو به نظر می رسد. یعنی به شکل ویژه ای شاید آشوربانی پال است. اما این به خودی خود مدرکی نیست که بر اساس آن بتوانیم سنگ نگاره را به این شاه ویژه نسبت دهیم.

خدایان در این متن نام برده می شوند و ترتیبی که در آن پدیدار شده است، هیچ نشانه ای را برای شناسایی پادشاه به دست نمی دهند. هیچ متن همانندی هم در جای دیگر میان سنگ نبشته های شکوهمند آشور نو وجود ندارد. یک راه دیگر در تلاش برای آشکار ساختن کیستی پادشاهی که سنگ نگاره را نوشته، وجود دارد. همان گونه که بیان شد اِشکَفت گل گل یکی از مسیرهای اصلی به بابل جنوبی یا عیلام نیست. چه بسا در یکی از مسیرهای مهم به لرستان هم جای ندارد. از همین روی امید داریم تنها شاهی که در منطقه ای ویژه دست به لشگرکشی زده، گویا این سنگ نگاره را کَنده است. یعنی بر مبنای جای گیری این منطقه در مسیر لشگرکشی خود دست به ساخت آن زده است. برای دیدن احتمال مبارزۀ شاهان ویژه، باید به سنگ نبشته های شاهانه بازگردیم. در هنگامی که چه بسا درست است که کتیبه های شاهی همان گونه حفظ شده و قلمرو دست نخوردۀ فعالیت نظامی پادشاهان آشوری را دوباره نشان نمی دهند. به هر روی، گمان بر این است که کَنده کاری یک نگارکَند یادبودگونه لشگرکشی عمده ای را نشان می داده است و این می تواند در ثبت و ضبط ها بازتاب داشته باشد. شوربختانه در این میان نتیجۀ حاصل نسبت به دیگر نتیجه ها دورتر است. از پادشاهان نخست آشور نو عدد نیراری دوم (Adad - Nirari) پیروزی و چیرگی برسرزمین دِر (Der)  (بدرۀ امروزی) را بیان می کند. اما بعید است که او پادشاه مسئول باشد. همچنان که به نظر نمی رسد سنت درست کردن سنگ یادمان جلوتر از آشورنصیرپال دوم باشد (Ashurnasirpal). (28/14، 3/9MAOG). شلمنصرسوم (ⅢShalmanesere ) یکی از دو پادشاه اخیر کالح (کلخوه) است (Calah) که در منطقه در پایان ششمین سال فرمانروایی اَش در گذر «تاگلیاش» (Tugliyash) دست به مبارزه زده است، سرانجام شمشی عدد پنجم ((Shamshi - Adad) به «دِر» یورش برد (37ff،92،IX.AFO) که فاصلۀ زیادی از سنگ نگاره ندارد. اما این که چه میزان به کوهستان ها رِخنه (نفوذ) پیدا کرده، ناشناخته است.

با این همه زمانی که ما به سراغ دورۀ آشور نو می رویم، کم و بیش همۀ فرمانروایان از «تیگلات پیله سرسوم» نمایانده می شوند. در دوران فرمانروایی تیگلات پیله سرسوم، دومین و نهمین لشگرکشی ها کمابیش در منطقه ای نزدیک سنگ نگاره هستند. با این همه، به نظر می رسد در نهمین لشگرکشی در یک گذرگاه ناپیوسته سنگ یادمان یا سنگ نگاره ای در منطقۀ شیلهزی (Silhazi) که گفته می شود یک دژ بابلی بوده، برپا شده است (Rost,30 :175). لشگرکشی ها در کوهستان هاست و به شهر Niqqu)) اشاره می شود که به عنوان بخشی از «توپلیاش» در پایین منطقۀ دیاله شناخته شده است. در نتیجه این ناحیه از «شیلهزی» یا نام های دیگری در این متن، ممکن است با جایگاه سازگار باشد. بی دقتی دانش جغرافیای تاریخی ما اختصاصی تر بودن آن را غیر ممکن می کند.

دوران سارگن دوم (Sargon) دست کم سه موقعیت و فرصت لشگرکشی را در این ناحیه پیشنهاد می کند. به نظر می رسد سارگن در دوازدهمین سال فرمانروایی اَش (Lie ,s9.(,40ff  از خوزستان به سوی شمال حرکت کرده و روی رود (Tublias) سد بسته باشد. باز موقعیت این رودخانه روشن نیست. اما اگر به تاگلیاش (Tuglias) وصل شود، باید یکی از رودهایی را که از زاگرس زیر دیاله سرچشمه می گیرد را پدیدار کند. با این همه، مسیر ناشناخته است و نزدیکی تابلیاش با آکنو (Uqnu) ممکن است موقعیت جنوبی تری را از آن که برای کتیبۀ ما عملی باشد، را نشان دهد. این به نوبت شناسایی رودخانه را با ناحیه ای به نام تابلیاش دشوار می سازد. سارگن از منطقۀ گامبولا (Gambulu) به فعالیت هایش در لشگرکشی به زاگرس در مرز با بابل ادامه می دهد. هم به یادبور (Iadbur) و نیز راشی (Raši) اشاره شده است. این نشان می دهد که او به سوی شمال باختری در کوهستان ها حرکت کرده و نبود اشاره ای به سرزمین دِر (Der)  به نظر می رسد این موضوع را تأیید کند. از همین روی بر اساس لشگرکشی، شاید موقعیت پدیداری سنگ نگاره فراهم شده است.

در سیزدهمین سال فرمانروایی اَش (Lie ,Sg.,58ff) کوچک شدن شهرها را در ناحیۀ مرزی عیلام می بینیم. دژی در برابر عیلام در سگبت / سگبیت (Sagbat) ساخته می شود و این به نوبۀ خود اَنگیزۀ پدیداری مسئولیت برای فرمانروای بابل خواهد شد. سگبت بخشی ازکیوسیم (Kivesim) است که به نوبۀ خود در جنوب پارسوا (Parsua) جای داشته و محلی را نزدیک ماهیدشت نشان می داد. اما الیپی (Elipi)  هم میان سگبت و عیلام بود. هم اینک موضوعی غیر قابل حل است. اما لشگرکشی هایی بود که طی آن ها، بخش بندی سرزمین های تسخیر شده، میان فرمانروایان بابل و گامبولا وجود داشت و به نظر می رسد که ناحیۀ سنگ نگاره را هم در بر می گرفت. در پایان لشگرکشی دیگری را به الیپی (Lie ,sg.,72 ff) شاهدیم، هرچند که تاریخ آن روشن نیست.

میان لشگرکشی های سناخریب دو اقدام، شایستگی توجه را دارند. در لشگرکشی دوم (Luckenbill ,Sn.58ff) الیپی مورد یورش جای می گیرد. اما لشگرکشی با دریافت خراج از مادها پایان می یابد. از همین روی بعید است که منطقۀ پشت کوه در برگیرندۀ آن باشد. با این حال لشگرکشی هفتم منطقه های مرزی زاگرس با بابل را در برمی گیرد. شهرها به فرماندۀ سرزمین دِر (Der) واگذار می گردد و ناحیۀ «راشی» تصرف می شود.

دوران «اِسرحدون» هیچ موقعیت احتمالی را برای کَندن سنگ نگارۀ ما ارائه نمی دهد. با این همه، لشگرکشی ها به عیلام در زمان آشوربانی پال فرصت کافی را برای ساختن یادگار تاریخی مورد نظر فراهم می آورد. بدون وارد شدن به پرسش تجدید نظرهای فراوان در زمینۀ لشگرکشی های آشوربانی پال، این موضوع می تواند برجسته باشد که در لشگرکشی هفتم راسم (Rassam)، آشوربانی پال در همسایگی بیت ایمبی (Bit - Imbi) است که از راشی چندان دور نیست (Streck,Asb.42,123 ff.,Lie,Sargon ,53,5). در هشتمین لشگرکشی این پادشاه راشی و نیز بیت ایمبی هم درگیر می شوند (Streck ,Asb.,46,66 ff.).

روی هم رفته، همۀ راه هایی را که ما در آن زمان در تلاش برای شناسایی پادشاه دنبال کرده ایم، نتیجه های ناقصی را هم جداگانه و هم با یکدیگر به دست داده اند. نبود توانایی برای نسبت دادن سنگ نگاره به یک پادشاه ویژه و شرایط آسیب دیدۀ متن، شرایط دشوار و آزار دهنده ای را به وجود می آورد. اما همین یادگار تاریخی در همان حالی که اَنگیزۀ نا امیدی ماست، گواهی دهندۀ درگیری و حضور آشوری ها در زاگرس است.

 

برگردان متن سنگ نبشتۀ آشوری اِشکفت گل گل

 

برای آشور و خدایان [بزرگی] که در کنار پادشاه ایستاده اند، اشخاص مورد دلبستۀ آن ها و بر [سرزمین] دشمنش پیروز می شوند. [......] فرمانروای جهان [......] پسر[...آشور پدر خدایان] مرا نام گذاری کرد [به اَنگیزۀ وفاداری در رحم مادرم...] برای فرمانروایی بر سرزمین و مردم من را از انلیل نام گذاشت. سین (و) شاماش نشانه های مطلوب را با توجه به پایه ریزی حکومت من به دوش گرفتند. نابو (و) مردوک قدرت دریافت گسترده (و) فهم ژرف را به من واگذار کردند. خدایان بزرگ در گردهمایی هایشان دوستانه من را بر تخت سلطنتی پدرم نشاندند، آن ها به من فرمانروایی بر زمین (و) مردم را واگذار کردند.

شهر [......] که آن ها در آن جای گرفتند، من ....[......] به واسطۀ او در [ستایش] اعمالی که من اجرا کرده بودم متعاقباً [نوشتم.] من (این کتیبه) را برای مطالعه پادشاه و پسرانم در آینده به جا گذاشتم.

ممکن است یک شاهزادۀ بعدی در میان [پادشاهان] و [پسران] من که آشور و خدایان آن ها را برای فرمانروایی بر [زمین] و مردم منصوب می کنند، لوح سنگی (و) نیایش خدایان بزرگ را ببینند، ممکن است آن ها، آن را با روغن تطهیر کنند و قربانی هایی بکنند. اما او که آن تندیس را از مکانش منتقل می کند، ممکن است آشور و خدایان بزرگ به همان اندازه [بر] این سنگ یادمان منصوب شوند و با خشم به او نگاه کنند و ممکن است آن ها در برخورد سلاح ها در میدان نبرد [در کنار او] جای نگیرند و ممکن است آن ها او را به...

هدایت کنند. ممکن است آن ها حکومت سلطنتی [او] را سرنگون کنند. ممکن است نامش را بزدایند و دانه ها را از خاک درآورند.

 


در زیر نگاره هایی را که به تازگی گرفته شده است، ببینید :

 

 

 

http://mehrganaria.ir/Tablo_Pic/52480323864273879041.jpg

  تابلوی اثر ملی که به جایگاه تبلیغ شخصی تبدیل شده است

سنگ نگاره آشوری اِشکفت گل گل در استان ایلام

وضعیت اندوه بار سنگ نگاره آشوری را با نگارۀ بالا مقایسه کنید و ببینید در مدت 40 سال گذشته چه بر سر آن آمده است؟

در این نگاره همۀ نمادها را می توان دید

گوی بالداری که در فاصله 40 سال از میان رفته و نابود شده است و جای افسوس دارد

آسیب های وارده به چهرۀ پادشاه آشوری

نمادهایی که رو به نابودی و حذف از صفحۀ تاریخ هستند

بیشتر بخش های کتیبه ها از میان رفته است

تعرضات انسانی به یادمان ملی 2700 ساله، نشان از بی توجهی مدیران نسبت به آثار تاریخی است

 

نگاره ها از سیاوُش آریا است

 

 

 

 

پی نوشت

 این نوشتار برگردانی است از:


GRASSON, A.K and LEVINE,L.D.,1975,“THE ASSYRIAN RELIEF FROM

SHIKAFT-I GULGUL”, Iranica Antiqua XI,pp.29-38.

 

 

 

 

.Louis D.Levine,Two Neo-Assyrian Stelae from Iran,Royal Ontario Museum,Art and Archaeology Occasional Paper 23,51-58

Stephanie Page,“A Stele of Adad-NirariⅢ and Nergal-Ereš from Tell al Rimah,”Iraq,30(1968),139-153 and Pls.xxxvⅢ

 برای مثال مقایسه کنید با R.D.Barnett and M.Falkner,The Sculpture of Tiglath pileserⅢ(745-727B.C.) ,London ,1962,Pls.xxⅡ,XL,LV,LXXXV,etc. نقش برجسته داشته  (Mila Megri این باید مورد اشاره قرار گیرد که تیگلات پیله سردر میلا مگری (

)J.N.Postgate,Sumer,29[1973],47-59 و تصویر1-7 که شاه را با شمشیر تصویر نمی کند

L.D.Levine,“Geographical Studies in the Neo-Assyrian Zagros,I” Iran,Ⅱ(1973),104.

Levine,“Zagros,Ⅱ”,Iran,12(1974),110.

 

A.K.Grayson,“The Walters Art Gallery Sennacherib Inscription,” AFO,20(1963),90,19-35.





*کارشناس اَرشد باستان شناسی کارشناش اَرشد هندشناسی



1396/04/12
بازدید : 3337


دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید