به اَنگیزۀ زاد روز شاپور پساوند، شاعر«ای عشق»

جمعه 31 فروردین 1403





به اَنگیزۀ زاد روز شاپور پساوند، شاعر«ای عشق»



 

 








تارنمای فرهنگی مهرگان گروه ادبیات، بخش چکامه سیاوُش آریا*

 

شاپورپساوند چکامه سُرای دفتر «ای عشق» در پانزدهمین روز از بهمن ماه 1330 خورشیدی درکوی «سرآستانه» در  شهرستان شیراز پا به گیتی نهاد. وی در قلب تپندۀ ایران زمین، شهر راز به بالَندگی و شکوفایی رسید.

 

شهرستان شیراز از دیرباز و روزگاران کهن، یکی از خاستگاه های مهم ادب، فرهنگ، هنر، عرفان و تمدن و همچنین قلب تپندۀ ایران زمین بوده است. از سویی، نام شیراز با گل و بلبل و شعر و هنر در هم آمیخته است و همۀ مردم ایران و حتا جهانیان، این شهر پرآوازه و زیبا را با همین فرنام ها (لقب ها) می شناسند. خاک زرخیزی که حافظ و سعدی را دامان خود پرورش داد و بیراهه نیست که پژوهندگان سرزمین پارس و شیراز را قلب ایران زمین می دانند.

با این پیش گفتار کوتاه به سراغ مردی از جنس ادب و فرهنگ و هنر می رویم.



شاپورپساوند فرهیخته مردی است که در کویِ (محله) سرآستانه، یکی از کهن ترین و بزرگ ترین کوی های تاریخی شیراز زاده شده و بیش از پنج دهه است که در آسمان ادب و فرهنگ و هنر این سرزمین می تابد. مردی از تبار «عشق» که از همان دوران جوانی و در دهۀ پنجاه خورشیدی در خانۀ فرهنگ و هنر شیراز در خیابان رودکی در میان چکامه سُرایان (شاعران) نام آشنا، خوش درخشیده است.

نگارنده استاد پساوند را کمابیش نزدیک 30 سال است که می شناسد. از همان زمان نوجوانی که در دورۀ راهنمایی درس می خواندم، ایشان آموزگار درس تاریخ و جغرافیای من بودند و هنوز اندکی از شیوۀ درس استاد را از آن روزهای دور در اَندیشه ام به یاد دارم.

اما اوج شناخت نگارنده از استاد جدا از آثارشان در دهۀ هشتاد است. آن هنگام که شاپورپساوند دبیر کانون شعر انجمن دوست داران حافظ بود و پَسین (عصر) پنج شنبه های هر هفته در مجموعۀ تاریخی فرهنگی حافظیۀ شیراز کلاس های آموزشیِ ادبی را برگزار می کرد.

در این نشست ها استاد نزدیک یک دهه به آموزش چکامه (شعر) و نقد ادبی و شیوۀ بیان چکامه و بررسی دفترهای کهن پارسی و نو پرداخته و هنرجویان و جوانان بسیاری را تربیت کرده و پرورش دادند که برخی از آن ها به درجه های بالایی نیز، رسیده اند.

نگارنده در این یادداشت برآن نیست که نقد ادبی یا نوشته ای ادبی را در ستایش استاد پساوند بنویسد. زیرا این کار بزرگان و کارشناسان رشتۀ ادبیات است. در این نوشتار نگارنده از دیدگاه خود و تنها با آوردن سروده های استاد از زبان خودشان و از دفترهای چاپ شده، سخن خواهد گفت. تا چه در نظرها اُفتد.

 

آغاز سخن

 

کنام شَرزه شیران است شیراز           قلم دست دلیران شیراز

سُخن را سَخته باید گفت این جا         عصای دست ایران است شیراز





در ستایش «عشق»

 

شاپورپساوند با آن که در قالب های گوناگونی چکامه سروده و در همۀ آن ها نیزکامیاب (موفق) بوده، ولی بیشتر با چارانه یا چهارپاره هایش (رباعی) شناخته شده است. یا بهتر است بگوییم اوج و شکوه سروده های وی در ریخت چارانه خودنمایی کرده است.

 آن گاه که در ستایش عشق و از زبان عشق، می سُراید و آن را فریاد می زند. بله، سروده های وی در کتابی با نام «ای عشق ...» در قالب چارانه یک بار در سال 1377 و بار دیگر در سال 1390 از سوی انتشارات نوید شیراز روانۀ بازار و به دست دوست داران و شیفتگان ادب و فرهنگ و هنر رسیده است.

از همین روی، استاد در سراسر کشور در میان فرهنگیان و ادب دوستان و هنرمندان به چکامه سُرای «ای عشق» نامدار است.

استاد خود در سرآغاز دفتر «ای عشق...» می نویسد : ای عشق سوگند به تنها ذاتی که بر همۀ آفرینش فرمانروا است تا هنگامی که (مادام) چهره ات را ننمایی تو را فریاد خواهم زد.

 

سخن یکسر از عشق عِشق است و بس              ندارم بجز عشق فریاد رس ...

بزن دادی ای عشق دادی بزن                        برون آ، برون آی ازین پیرهن

بخویشم بخوان عشق، بیدار پیر                     مددکن مرا، آی دستم بگیر...

 

یا در جایی دیگر :

 

ای عشق اگر به دیدنت می آیند،            چون گل به هوای چیدنت می آیند،

هشدار درین میانه با خنجر بغض           جمعی پِی سر بُریدنت می آیند

 

شاپورپساوند از اندک چکامه سُرایان پهنۀ ادب کشور است که به زبان کهن و ریشه دار ایرانی دلبستگی دارد. آن گاه که می سُراید :

 

ای عشق بهانۀ پریشانی ما                   دیری ست نشسته پای ویرانی ما

آبادی ما ز چیست جز شعردری            شایسته ترین نماد ایرانی ما

 

بله، به راستی که شایسته ترین نماد هویت ایرانی ما، همان زبان پاک و آهنگین پارسی است که در درازای سَده ها اَنگیزۀ همبستگی و یکپارچگی مردم ایران شده است.

استاد پساوند در جایی چُنان عشق و شیدایی و شوریدگی را در هم می آمیزد و با یادکردی از تاریخ و عرفان و آن چه بر سرنوشت جان باختۀ (شهید) راه عشق و عرفان در سرزمین پارس گذشته است، با آوای بلند فریاد می زند :

 

ای عشق تو خونبهای حلاج شدی              هر فتنه ز ره رسید آماج شدی

یک روز به نام دین به دارَت دیدم           یک روز به نام کفر تاراج شدی

 

در ستایش میهن

 

دلبستگی و عشق به میهن و میهن پرستی در سروده های شاپورپساوند جایگاه ویژه ای دارد و یکی از گزینه های مهمی است که ما را واداشت تا دربارۀ وی، یادداشتی بنویسیم. وگرنه نگاشتن دربارۀ بزرگان کاری ست سخت و دشوار و کار ما نیست.

 

ای عشق دلم غریب در شهر تن است          بی خویش ترین منم که نامم وطن است

بایاست بگو که با کدامین دهنت                 فریاد زنم که لحظۀ دوختن است

یا :

ای عشق سمند سرکشی می آید                  این دود ز هُرم آتشی می آید

انکار مکن مرا که از باور عشق                داریم نشان که آرشی می آید





در جایی دیگر :

 

صد بار بکش بکش که جان ها دارم         از کام برون بکش زبان ها دارم

ایرانی ام و ز نسل بَرزن هر چند            بر گُرده ز تازیان نشان ها دارم

 

و این سروده :

 

این منم من که یک مو پریشان ندارد                  چون که در سینه جز عشق ایران ندارد

قبله این جا همان دشت لوت است و زاگرس        آن که بر لب بجز نام یزدان ندارد...

 

اما جدا از قالب چارانه یا همان رباعی در ستایش میهن، سروده های فراوانی در قالب غزل و دیگر نمونه ها از استاد پساوند وجود دارد که در واقع، شناسنامۀ بالندۀ وی به شمار می آیند و مهر به ایران در آن ها آشکار است.

 

من یکی از نژاد توفانم                        شهروند نجیب ایرانم

روی گورم سرود «ای ایران»               بی تو ای خاک پاک ویرانم

آریایی است بند بند تنم                       پیش از این گفته بودمت جانم...

خاک میهن به کوه زر ندهم                 هست این ها نشان ایمانم

هرکه نامت خلیج پارس نگفت              سخت می سوزمش که سوزانم.... (بخشی از سرودۀ خلیج پارس)

 

پساوند در چکامۀ «چون شقایق» با نگاهی دیگر در ستایش میهن و فرزندان پاکش چُنین می سراید :

 

بس که پیچیده طناب زندگی بر گردنم                   چون شقایق داغ گل بودن شده پیراهنم

افتخار بابلم، مردی ز نسل پارسی                       من ز اسب افتاده ام نی اصل، انسانم، منم

آنچنان پاکم که حتا سایه ام همراه نیست                سخت باشد در میان کفر باور کردنم

کی به تاتار و عرب دل بسته ام هرگز مباد           گر چنین کردم به حق دوستی، اهریمنم

در سرم اندیشه های پاک مهرآیینی است             ای وطن من هم به جرم کیش خود تر دامنم...

 

شاپورپساوند در کتاب «صدای سوختن» دل نگرانی های خویش را از میهن بدین گونه نشان می دهد :

 

ای عشق صدای سوختن می آید             یک حنجره ناله از وطن می آید

ای سینه گُر گرفته از هُرم درون           دود تو برون ز شعر من می آید





در ستایش قلم

 

استاد پساوند در اَرج و گرامی داشت قلم نیز، یکه تاز میدان است و دل نگران. و ارزش قلم را می داند و می شناسد و فریاد می زند :

 

ای عشق مرو که با تو غم خواهد رفت          همراه تو حرمت حرم خواهد رفت

ای باد سخن به گوش نادان مرسان              بر باد سر سبز قلم خواهد رفت

 

یا در جایی دیگر :

 

ای عشق ز خویش سر برون خواهم کرد           این دشمن خویش را زبون خواهم کرد

از نیش زبان پاک اندیش قلم                         صد دفتر شعر غرق خون خواهم کرد.

 

نویسندگان و بزرگان فراوانی در ستایش استاد پساوند نقدهای گوناگونی را نوشته اند. در دنباله، تنها سخنان زنده یاد، بانو سیمین دانشور نویسنده و منتقد می آید : شاپورپساوند به زمانه اش وقوف دارد و به استوره ها و ادبیات کهن پارسی هم مسلط است. از عرفان هند و بودایی هم آگاه است. هم پیر یوش را می شناسد و هم حلاج و دار را به خاطر می آورد. می ترسد که شب خیال ماندن داشته باشد و سپیده ای سر نزند و از خنجر بغض خبر می دهد که مبادا سر بریده به ارمغان بیاورد. عشق را تنهای دوای درد همگان می داند و شعر دری را شایسته ترین نماد هویت ایرانی می شناسد که به حق چنین است.

ایجاد شور و حال، واژه گزینی مناسب، قدرت تدوین و ایجاد هماهنگی میان اجزا و رباعی هایش و نتیجه گیری های اثرگذار در مصرع چهارم، موجب می شود که دفتر (ای عشق) را بستاییم.

 

هر کسی عاشق شود، او مرد شد             عشق درمان هزاران درد شد

آن یکی عشق است بر بالای دار             این یکی بر پای دار و پایدار

 

بی گمان باید شاپورپساوند را یکی از عاشق ترین ایرانیان به شمار آورد که دل در گرو میهن دارد و همواره دل نگران است. از ایران کهن می سراید و آرش و سیاوُش و کورش و فردوسی و ... را یاد کرده و ارج می نهد و فرزندان پاک این سرزمین را نیز.

در واقع، باید گفت که عشق در درونش راه یافته و بخشی از وجود و هستی او است. همواره شیفته و دلبسۀ زبان نغز و آهنگین پارسی است و پاس می دارد آن را....




استاد شاپور پساوند، نویسنده، منتقد ادبی و شاعر نام آشنای شیرازی


 

پایان گفت

 

من تبارم را به جز خاک وطن نشناختم           ناید آن روزی وطن در بی تباری بینمت...

و :

عاشق ترین ایرانی اَم کز پا نیفتاد                تا آخِرِ خط آمدم دل خسته اما ....


باز هم تکرار می کنم، خیام را عاشقانه دوست دارم و آستان بوس حافظ و فردوسی ام. خاک توس را توتیای چشم می کنم، ولی نمی خواهم تکرار دیگران باشم. خیام تکرار ناشدنی است. می خواهم پساوند اول باشم همان گونه که در آثار پیشینم بودم و اکنون هستم. (یادداشت شاپورپساوند بر دفتر ای عشق و صدای سوختن).

از دیگر دفترهای چاپ شدۀ شاپورپساوند می توان به «گلوی زخمی شعر»، «این هم بهار» و «هرکس حکایتی» اشاره کرد.

و در پایان همان گونه که پیش تر گفته شد، این تنها یادداشتی است از زبان خود چکامه سُرا. بی گمان کاستی هایی در این نگاشته وجود دارد که در همین جا از همۀ بزرگان و ادب دوستان و فرهیختگان پوزش می خواهم. امید است که دیگر کتاب های استاد به ویژه کتاب (ای میهنم) به زودی به چاپ رسیده و روانۀ بازار شود.


15 بهمن ماه، زاد روز شاپورپساوند، مردی خستگی ناپذیر از تبار عشق خجسته و فرخنده باد و دیر زیوی و شاد زیوی و تندرستی را برای ایشان آرزومندم.

ایدون باد، ایدون ترج بادا.

 

حافظ به غزال خود غزل پوشم کرد             سعدی ز شراب عشق مدهوشم کرد

زان بلخی مست مثنوی ساز شدم               خیام ندیده حلقه در گوشم کرد

 

 

 







*پژوهشگر تاریخ ایران و میراث فرهنگی کُنشگر میراث فرهنگی، گردشگری و زیست بوم راهنمای گردشگری خبرنگار آزاد دبیر انجمن مهرگان

 

 



1398/11/14
بازدید : 2743


دیدگاه ها

سوسن دانش

سپاس وتشکر فراوان از نگارنده گرانقدر که با نگارش اشعار زیبا ازاین شاعر ،به معرفی بیشتر این مقام ادبی گشور کمک میکند .

رحمت اله رفیعی

سپاس بیکران از نگارنده ی گرانقدر برای نشر اشعار و معرفی فرهیختگانی چون استادپساوند برای جامعه و جوانترها ماناباشید

امیری

نام نویسنده این متن چیست؟؟؟

.

با درود، سرور امیری در آغاز نوشتار نام نویسنده آمده است، سیاوش آریا

دیدگاه خود را بنویسید